-هی بچه!
سوهو با فریاد و پرتکردن سبزیجات خشکشدهء جلوی دستش به سمت بکهیون، سعی کرد حواسش رو به خودش جلب کنه.
-حواست کجاست؟شاهزاده جوون که تازه متوجه گند جلوش و سیبزمینیهای لهشده، شده بود با حواسپرتی سمت آشپز بداخلاق برگشت.
-بله؟
-چرا کارت رو درست انجام نمیدی؟
-ببخشید.خلاصه و آروم جواب داد و تصمیم داشت دوباره به دنیای افکارش پناه ببره که دسته دیگهای سبزی سمتش پرت شد.
-باز که حواست پرت شد.
-خب چهکار کنم؟درحالی که کنترلی روی صدا و حرکاتش نداشت همون دسته سبزیجاتی که سوهو به سمتش پرت کرده بود رو برداشت و با شدت روی زمین کوبید.
-خب میگی چهکار کنم؟ اون کاپیتان اخمالوی ترسناک همیشه جلوم سبز میشه و میپرسه کی هستم و توام همش غر میزنی و حتی الان نمیدونم چرا دارم داد میزنم و میدونم قراره تنبیهم بکنی و غلط کردم.
دو کلمه آخر رو با لحن آروم و ملتمسی گفت و آروم توی جاش نشست.
گور خودش رو کنده بود و این از ابروهای بالا اومده سوهو کاملا مشخص بود.
درواقع توی همین مدت کم فهمیده بود وقتی اون دوتا خط سیاه بالای چشمهای آشپز بالا میاد یعنی قراره حسابت رو برسه!-غلط کردم.
دوباره آروم گفت ولی سوهو با بستن چشمهاش و تکوندادن سرش به دو طرف بهش فهموند اثری نداره.-یعنی هیچ راهی نیست؟
سوهو دوباره کارش رو تکرار کرد و بکهیون هم بلافاصله صورتش رو توی هم برد و نمایشی شروع به گریه کرد.-همتون من رو اذیت میکنید؛ اصلا قرار بود غذای خدمه رو بدم.
با تمومشدن حرفش چندتا از تکه نونها رو برداشت و با سرعت از محوطه آشپزخونه خارج شد.سوهو با تاسف براش سر تکون داد و مشغول کارش شد. به هرحال نمیخواست بکهیون رو کتک بزنه. اون پسر قطعا تحمل ضربات قابلمه رو نداشت و استخونهاش خورد میشد.
-پسرک سر به هوا.
زیرلب زمزمه کرد و تکخندی زد.حس بدی نسبت به اون پسر نداشت و نمیفهمید چه مشکلی با چانیول پیدا کرده که تا این حد ازش دوری میکنه.با یادآوری اسم چانیول یادش اومد باید لباسهای شسته شدهاش رو به اتاقش ببره. همینطور لباسهای کاپیتان سهون.
شاید بد نمیشد اگه بکهیون رو اینطوری تنبیه میکرد.
-هی تو!
به مرد خوابآلودی که به با چشمهای نیمه باز درحال شستن ظرفها بود تشر زد.
-برو به بکهیون بگو بیاد اینجا کارش دارم. و مطمئن شو که حتما میاد.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
𝐀𝐬 𝐁𝐥𝐮𝐞 𝐀𝐬 𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐇𝐞𝐚𝐫𝐭🌊
Hayran Kurgu⦁ ژانـــر: فلاف، رومنس، انگست، تاریخی، اسمات ⦁ کاپــل: چانبک، سکای(ورس) ⦁ نویسنـــده: @Shiexoin1 ⦁ چنـــل: @AsteriaFic بکهیون،شاهزاده دو رگه بریتانیا که قایمکی وارد کشتی کشورش میشه تا به عنوان یکی از خدمه، توی سفر دریایی پر از خطر حضور داشته باشه...