🍷part 5🍷

294 19 7
                                    

یک هفته ایی میشد که پیشه تیهونگ و دوستاش، بودم دیگه خسته ام کرده بودن از بس شکنجه شده بودم مامانش خیلی مهربون بود باهام خیلی خوب رفتار میکرد من واقعا دوستش داشتم

هسو:دخترم بیدار شدی پاشو بریم صبحونه بخوریم

رزالین:چشم خاله جون

هسو:افرین اول برو حموم بعد بیا باشه

با یه چشم کوچیک رفتم حموم زیر اب بودم متوجه دست یه نفر شدم که منو چسبوند به خودش با صدای بم و جذابش فهمیدم خودشه تیهونگ

تیهونگ:صبح بخیر خانم کوچولو

لرز بدی گرفتم دستشو گرفتم میخواستم دستشو بردارم از کمرم اما انگار ول کن نبود

رزالین:می... میشه و... ولم کنی

تیهونگ:هیش ساکت

باهام اومد زیر اب که رومو برگردون سمت خودش دم گوشم با صدای خمار و بم گفت

تیهونگ:میدونی باعث میشی تحریک بشم باعث میشی همه چیز رو فراموش کنم و فقط به تو بچسبم

رزالین: میشه ولم کنی اقای کیم

تیهونگ:هه چی اقای کیم هه من اسم دارم تیهونگ این اسمم

رزالین:تی... تیهونگ میشه ولم کنی الان مامانت بهمون شک میکنه

باصدای اروم تر گفت

تیهونگ:چه قشنگ اسمو صدا میکنی خوب شک کنه به ما چه ها

رزالین:اما...

تا اومدم ادامه حرفمو بزنم که لباشو روی لبام گذاشت دورغ چرا لباش خیلی نرم بود باعث میشد ناخوداگاه باهاش همراهی کنم اروم ازم جدا شد

تیهونگ:حالا دیگه اما نداره رزالین

واو چه قشنگ اسمو میگفت با صدای جذاب و بم و خمارش بازم خودمو بهش باختم سرمو انداختم پایین لبمو گاز گرفتم چونمو بالا داد

تیهونگ:یه چیزی بگم چشمای قشنگی داری

دیگه داشتم از خجالت قرمز میشدم گونه هام گل انداخته بودن اون الان بهم گفت چشمام قشنگه وای

هسو:رزالین دخترممم

رزالین:وای برو بیرون

تیهونگ رو با هزار فرستادم بیرون خودمم رفتم بیرون لباسامو پوشیدم رفتم سر میز دوباره نشستم بغل دست تیهونگ

جیمین:صبح بخیر کوچولو

رزالین:ص... صبح بخیر

کوک:هی تو چرا باز لکنت زبون داری ما دیگه باهات کاری نداریم نترس *خنده خرگوشی*

کوک راست میگه یه جورایی باید عادت کنم اخه چقدر کیوته ( اه معلومه 6 سال دارم واسش میمیرم
رزالین:ادمین میشه ساکت شی چرا میپری وسط فیلم
ادمین:ایش باشه بابا بریم ادامه)

هسو:اره دخترم دیگه نترس

رزالین:چشم... ق... قول میدم

کوک:افرین حالا شد

احساس کردم پای یکی روی پاهامه دیدم پای تیهونگ که داشت پاهامو لمس میکرد قلقلکم میومد ولی بروز ندادم سرمو اوردم بالا که باهاش چشم تو چشم شدم با پوزخنده نگام میکرد حتی پوزخنده شم جذاب و خاصتیه بالاخره صبحونه رو خوردیم از روی میز پاشدیم مثل همیشه بغل دست خاله هسو نشستم کوک و جیمین هم همش سر به سر هم میذاشتن باعث میشد خنده ام بگیره

کوک:اوه جیمین شی دیشب توی بالکن داشتی با کی حرف میزدی هاااا مشکوک میزنی

جیمین:چییی من اونم بالکن کوک تو غقلت سر جاشه من اصلا با کسی حرف نمیزدم دیونه

کوک:اره جون خودت تو گفتی منم باور کردم خواهیم دید

جیمین:اره خواهیم دید

نگاهای سینگین یه نفر رو روی خودم حس میکردم برگشتم سمتش که اره تیهونگ بود چرا امروز عجیب شده اما من بازم از این نگاه خوشم میومد سرم بازم انداختم پایین

من باید یه چیز رو به خودم ثابتش میکردم اره من... من عاشق..... تیهونگ شدم...
.
.
.
.
ادامه دارد💜
ببخشید دیر شد تازه امتحانام تموم شده بازم معذرت میخوام 🥺💜❤

🥂Restart🥂Where stories live. Discover now