چپتر ششم: کمربند!

Start from the beginning
                                    

***

حتی دیگه حوصله راه رفتن هم نداشت و از دور تکه نون هرکس رو براش پرت می‌کرد و خوشبختانه تمام پرتاب و دریافت‌ها خوب پیش رفتن.

-هی بچه چرا دوباره اندازه نون‌ها کوچیک شده؟
-من...بچه... نیستم.

با حرص هرکلمه رو با مکث ادا کرد و باعث گردشدن چشم‌های اون مرد غول‌پیکر شد.
امروز اصلا روز خوبی نبود و دلش می‌خواست به همه گیر بده و اهمیتی نداشت اگه شبیه توله‌سگ‌های خیس‌شده و عصبی به نظر می‌رسید.

-از کی تاحالا صدات رو بالا میبری؟
مرد که ظاهرا دنبال دعوا بود، سینه‌اش رو جلو داد و اخم کرد.

جونگین، جک و چندنفر دیگه از خدمه که اون نزدیکی بودن صداشون رو شنیدن.

-از همین الان.
بک با پررویی جواب داد و باعث بسته‌شدن دهن جونگین که برای کمک جلو رفته بود، شد.

مرد حالا عصبی‌تر به نظر می‌رسید.
-دل و جرات پیدا کردی!
-بله که پیدا کردم چون هیچ کاری نمی‌تونی بکنی چون کاپیتان پارک حالت رو می‌گیره؛ یادت رفته دعوا ممنوعه.

با تخسی تمام گفت و حتی نفهمید چرا از پارک چانیول برای دفاع خودش مایه گذاشته!

مرد غول‌پیکر صدای خرناس‌مانندی از خودش درآورد و سرجاش نشست ولی مشخص بود هروقت که بتونه حال بکهیون رو می‌گیره و این از آتیش کینه توی چشم‌هاش مشخص بود.

-بکهیون!
-بکهیون!
-بکهیون!

جونگین، جک و مردی که سوهو فرستاده بود همزمان شاهزاده دورگه رو صدا کردن و همین برای نشستن و گریه نمایشی دوباره بک کافی بود.

چرا امروز این‌قدر بد پیش می‌رفت؟
-بله؟ بله؟ بله؟

مرد ظرف‌شور زودتر از همه برای گفتن حرفش پیش‌قدم شد.
-سوهو گفت بری پیشش؛ کارت داره.

بکهیون نگاه خنثی و یا شاید درمونده‌ای بهش انداخت.
-خوشم نیومد. جونگین تو بگو حرفت رو!

-باید بشکه‌ها رو جابه‌جا کنیم.
-بازم خوشم نیومد؛ جک تو بگو.

از تمام کلماتش خستگی و درموندگی حس می‌شد و امیدوار بود پیشنهاد جک واقعا سخت نباشه.
-تمیزکاری!

همون لحظه شاهزاده خسته بلند شد و همراه مرد سمت آشپزخونه رفت.
-نهایتا کتک می‌خورم.

خودش رو قانع کرد و با قدم‌هایی که رسما کف کشتی کشیده میشدن سمت آشپزخونه رفت.
غافل از اینکه پیشنهاد سوهو از همه بدتره!

𝐀𝐬 𝐁𝐥𝐮𝐞 𝐀𝐬 𝐘𝐨𝐮𝐫 𝐇𝐞𝐚𝐫𝐭🌊Where stories live. Discover now