البته اگه دلش به رحم میومد تا خاکسترم رو توی دستشویی نریزه...

صبر کن... گفتم عینکی؟

مانند فردی برق گرفته به عقب برگشته و به درون روح پسرک زل زدم. وقتی متوجه نگاهم شد، سرشو بلند کرد و ترسیده چندبار پلک زد.

"مگه نباید جلوم مینشستی؟"

اول نگاهش رنگ گیجی گرفت اما بعد شرمگین شد: "دوست ندارم توی چشم باشم."

آروم تر شدم، اما همچنان نگاهم روش بود. پسری که در آخرین دیدارمون خودش رو سونگمین معرفی کرده بود و از حالا به بعد روی صندلی تهیونگ مینشست. پس اونم به دنبال یک دیوار برای پنهان شدن میگشت؟ چه وجه اشتراک غم انگیزی.

سری تکون دادم و به طرف معلم که به تازگی وارد کلاس شده بود برگشتم. دیر بود اما برای حفظ اون انضباط نابود شده توسط تهیونگ هم که شده، سریع به احترامش بلند شدم.

متاسفانه فیزیک خیلی طولانی تر از انتظار میگذشت، و معلم هم بدون حتی یک ثانیه تاخیر وارد کلاس شده بود. اما چه فایده ای داشت انتظار برای پایان کلاس، وقتی که به نظافت مدرسه ختم میشد؟

***

بعضی دوشنبه ها فقط خیلی زیادی طولانین. کاش میشد زمان رو قیچی کرد!

نفسم به صورت آهی سوزناک به اتمسفر پیوست. چقدر چیزهای غیرممکن زیادی وجود داشتن.

بعد از پایان کلاس، پسرک عینکی با درخواست مکانی برای قرار ملاقات هامون غافل گیرم کرده بود و من هم بی اختیار با اوردن اسم محل کار احتمالیم، اونو از سر خودم باز کرده بودم.

امیدوار بودم قضیه ی پروژه خیلی طولانی نشه چون آخرین ترفندی که این دنیا میتونست باهاش به همه ی وجودم گند بزنه، اضافه کردن به دایره افراد زندگیم بود.

وقتی آدم های زیادی توی دنیات هستن، یعنی چشم های بیشتری دم دم لحظاتت رو نگاه میکنن، انتظارات بیشتری هستن که باید براورده اشون کنی و دست های بیشتری بند های عروسک خیمه شب بازی درونت رو کنترل میکنن.

و شاید هیچکس واقعا نمیفهمید این یعنی چی، وقتی که "تنهایی" توی تمام فرهنگ لغت ها یک درد تلقی میشد، و توی زندگی من یک راه نجات.

شایدم فقط من نبودم، چون این چشم های همیشه منتظر بی رحم برای نشون دادن ناامیدیشون نسبت به شکست هرکس، هیچوقت استثنا قائل نمیشدن.

و شاید بخاطر همین هم بود که بعد از اون روز دیگه هیچوقت جرأت نکردم توی آینه نگاه کنم...

چون نگاه ناامید هیچکس به اندازه مال خودت درد آور نیست.

خسته از عقب و جلو کردن دسته طی، روی صندلی راهرو نشستم و چشمامو بستم. سکوت توی گوشم آواز میخوند و من لیست اون روز مادرم رو با یک درخواست دیگه که هیچوقت قرار نبود بهش رسیدگی بشه، به روز رسانی کردم:

Just Another One || Yoonmin Where stories live. Discover now