.。.:*☆⑨بیمار⑨☆*: .。.

325 104 106
                                    

- قول میدم هر چی که بخوای برات بخرم.

جونگین همون طور که از پسر داییش التماس و تمنا می کرد، خودش رو با تلاش زیادی از چارچوب در رد کرد. پسر بلند تر بهش چپ چپ نگاه کرد ولی چیزی نگفت...

- محض رضای خدا پسر. امروز مراقب کیونگسو باش دیگه. تبش بالائه و کسی توی خونه نیست که مواظبش باشه.

ابرو های چانیول توی هم گره خوردن:

- من متاسفم جونگین؛ اما مامانم زنگ زد و باید چند تا وسیله ی ضروری رو براش ببرم. الان منتظر اون وسایله...

- پس، پس کیونگسو؟ کیونگسو چی؟

چشم های جونگین ملتمس شدن:

- برای اینکه حقوقم رو بگیرم مجبورم امروز سرکار برم. به خاطر هزینه ی داروهاش...

- می تونی زنگ بزنی بگی که مریضه. بالاخره همکار هات شرایط رو درک می کنن.

چانیول در رو هل داد:

- یا اینکه ببریش به بیمارستان__

- نه! بیمارستان نمی برمش. هیچ وقت. همین جا حالش بهتر میشه.

جونگین غرولند کرد:

- اجازه نمیدم کیونگسو دوباره بدون من بیرون بره. دفعه ی آخری که بیمارستان بردمش رو یادت رفته؟

چانیول با آهی که کشید، سرش رو به نشونه ی "آره" تکون داد...

هنوز می تونست به یاد بیاره که وقتی که کیونگسو بستری شد چطوری کل شب رو گریه کرد... دلش خیلی برای جونگینش تنگ شده بود و به خاطر همین از بیمارستان فرار کرد تا خودش دوست پسرش رو پیدا کنه. صبح فرداش، دکتر ها اون رو در حالی که کنار سطل آشغال مجاور بیمارستان خوابیده بود پیدا کردن...

اون روز جونگین به خودش قول داد که دیگه هیچ وقت این اتفاق نیفته...

چانیول می دونست که پسر عمه‌ش چقدر امروز بهش نیاز داره، پس برای فاک اُمین بار، قبول کرد که مراقب اون پسرک بیمار باشه.

- اوه خدایا، مرسی! دلم می خواد همین الان لب هاتو ببوسم!

- پسر... تو خیلی خوش شانسی که من بهت اهمیت میدم.

چانیول زیر لب گفت و سعی کرد خودشو از بغل خرسی طورجونگین بیرون بیاره...

- و من علاقه ای به اون کاری که می خوای بکنی ندارم. جرئت نکن حتی بهش فکر کنی.

نیش جونگین از هم وا شد و به نشانه ی تشکر، دستش رو به شونه ی چانیول زد؛ اما هنوز هم می شد نگرانی رو توی چشماش دید... اگه فقط می تونست مرخصی بگیره، لازم به این همه کار و نگرانی نبود... از ته دلش دوست داشت که خودش مخصوصا در این شرایط، مراقب کیونگسو باشه. اما چه کار می تونست بکنه؟ هر دو با هم زندگی می کردن و برای ادامه ی زندگی شون به پول نیاز داشتن.

[Completed] •⊱ I Promise You ⊰• (KaiSoo) Persian TranslationWhere stories live. Discover now