Part 19

677 186 100
                                    

سوبین قبل از این که در خونه جینیونگ رو بزنه مردد بودبا این که میدونست وقتی در باز میشه و چی در انتظارشهاما بالاخره در زد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

سوبین قبل از این که در خونه جینیونگ رو بزنه مردد بود
با این که میدونست وقتی در باز میشه و چی در انتظارشه
اما بالاخره در زد

اوههه ببین کی تصمیم گرفته خودشو نشون بده تو واقعا اومدی وقتی گفتی میای
جینیونگ کاملا مست بود

یقه سوبین رو گرفت و سمت شلوغ تر خونه کشوند
توی سالنی رفت که چندتا از دوستاش نشسته بودن و با نگاه وحشتناکی به سوبین خیره شده بودن و پوزخند میزدن
همین کافی بود تا سوبین احساس بدی پیدا کنه

جینیونگ نشست و سوبین رو روی پاش نشوند
سوبین خجالت میکشید ولی اطاعت کرد

"ببینین کی اینجاس سوبینیه کوچولویه ما "

رون سوبین رو به قدری فشار داد تا دردش بگیره ولی سوبین چیزی نگفت

جینیونگ همونطور که موبایل سوبین رو از توی جیبش بیرون میاورد گفت

" عا سوبین تو میتونی شب بمونی...البته اگر نمیخوای من با یکی از دوستات بازی کنم "

نگاهی به صفحه گوشی انداخت و به سوبین داد
نگاه کن اونا نگرانتن بهشون پی ام بده و بگو حالت خوبه

سوبین سرش رو تکون داد سریع و با انگشتای لرزونش تایپ کرد
واسه اونا انجامش میداد اونا دیکه نباید آسیب میدیدن

به هر دو نفر تهیون و هونینگ یه پی ام داد

" نگران نباش من خوبم :) "

تلفنش رو سمت جینیونگ برگردوند تا پی ام ها رو بهش نشون بده و ثابتش کنه
جینیونگ لبخند زد و خیلی غیر منتظره موبایل سوبین رو ازش نگرفت

"پسر خوب"

دوباره لبخند زد و لب هاش رو به پشت گردن سوبین چسبوند
سوبین حالش بد شده بود
ولی الان نمیتونست کاری انجام بده و فقط به سختی لب زد
هنونطور که گه.....گفتم داشتم به این فکر میکردم شاید بهتر باشه بک بزنیم...همونطور که تو میخواستی

میدونست کا بعدا پشیمون میشه ولی نیاز داشت که تمومش کنه
جینیونگ دوستاش رو ول میکرد اونا امن میموندن
لیاقتش بیشتر از اینم نبود  اون هیچ وقت لیاقت کسی مثل یونجون رو نداشت

تهیون و کای پی‌ ام سوبین رو گرفتن ولی نگرانیشون رو از بین نبرد حداقل باید آپارتمان جینیونگ رو چک میکردن
یونجون میدونست کجاست اونا دست برنداشتن

در زدن و منتظر باز شدنش موندن

در باز شد و کسایی که پشت در بودن...جینیونگ و...سوبین؟

دست جینیونگ دور کمر سوبین حلقه شده بود جوری نگهش داشته بود که بنظر خیلی دردناک میومد

"اووه شما پسرا اینجا چی کار میکنین"

تهیون دندون هاشو روی هم فشار داد

" کنجکاو بودیم که سوبین کجاست الان میبریمش خونه"

جینیونگ به سوبین نگاهی انداخت یه نگاه عجیب

"عام ، خب گایز اوکیه من امشب اینجا میمونم "

جینیونگ حرف سوبین رو کامل کرد
ما دوباره با همیم پس بذارین امشب تنها باشیم...

یونجون نمیتونست تحمل کنه
بقیه رو هل داد و یقه ی جینیونگ رو گرفت و داد زد

"آره باشه حتما شما بک زدین، ودف سوبین تو امشب منو بوسیدی ازم نخواه باور کنم که این واقعیه"

چشمای سوبین پر از وحشت شدن
دست جینیونگ دورش محکم تر شد

"اوه این درسته سوبینی؟ باید حتما راجبش بعدا با هم حرف بزنیم...فکر کنم شما پسرا دیگه میتونین برین "

جینیونگ حرفش رو زد و یونجون رو از خودش جدا کرد

یونجون عقب رفت ولی تعادلش رو حفظ کرد می خواست دوباره سمت جینیونگ بره اما بومگیو جلوشو گرفت

کای زمزمه کرد

"سوبین..."

" کای من حالم خوب میشه لطفا برو "

" نمیرم "

سوبین داد زد

" لطفا من با جینیونگ حالم خوبه و اصلا نمیدونم چرا با هم به هم زدیم اون عاشقمه و این تنها چیزیه که وجود داره "

همشون به سوبین خیره شده بودن توی یک حاله ی شک
یونجون داغون شده بود تمام بدنش پر از خشم بود

" میدونی چیه سوبین؟ فاک یو تو فقط میتونی با احساسات من بازی کنی فااک یو من از اینجا میرم "

بومگیو رو کنار زد و از اونجا دور شد

هیونینگ و تهیون اونجا ایستاده بودن
نمیخواستن برن ولی از طرفی نمیخواستن موقعیت رو پیچیده تر کنن
اگر میموندن همه چیز برای سوبین بدتر میشد

اونا نیاز داشتن یک راه پیدا کنن تا سوبین رو از اونجا بیارن بیرون ولی الان باید میرفتن
شاید جینیونگ  برای اونا تنبیهش میکرد فقط برای این که اومده بودن اونجا


●○●○●○●○●○●○●○●○●○●○●
های فرشته ها
من اومدم با یک پارت درد ناک خیلی درد ناک خیلی درد ناکککک
سو
شرط ووت پارت بعد 38 تاست=)
نمیدونم شایدم جوگیر شدم اپ کردم
ولی نه من جو گیر نمیشمممم😂
تا پارت درد ناکی دیگر خدا نگه دار

✦ 𝘐'𝘔 𝘏𝘦𝘳𝘦 Where stories live. Discover now