"اگه بجای من الان یکی از آدمکشای گروه ژاوور بود هم همینو میگفتی؟ نه، چون حتی فرصت حرف زدنم نداشتی. حالا که دوست عزیزت پدرخوانده شده و زیاد طرفدار نداره، همه دنبال یه فرصتن که بتونن بهش ضربه بزنن و خلاصش کنن. چه طعمه ای بهتراز یه دوست احمق راحت؟"

زین گفت و بعد موهای لیام رو با شدت ول کرد.

لیام نفسش رو سنگین رها کرد. زین راست میگفت. لیام غیراز بوکس هیچی بلد نبود و خیلی راحت توی این دم و دستگاه میتونست از بین بره. هری هم تپه ی سالم نذاشته بود، همه به خونش تشنه بودن.

زین سوزنی از لباسش بیرون کشید و توی دوثانیه قفل رو باز کرد.

لیام سریع مچ دست خون مردش رو مالید و کمرش رو صاف کرد.

زین پوزخندی به ناتوانی لیام زد و از جاش بلند شد. قدمی به سمت در برداشت که لیام صداش کرد.

"بهم یاد بده، من باید باشم، هری بهم احتیاج داره."

زین سرش رو کمی به سمت لیام کج کرد و نیم نگاهی بهش انداخت.

"چی بهم میرسه؟"

لیام سریع گفت
"پول"

زین خواست به راهش ادامه بده که لیام گفت
"صبر کن. تتو رو میزنم"

"فکر کردی قرار نیست بزنیش."

لیام آب دهنش رو قورت داد، زین از اول با این قصد اومده بود. چاره ای نداشت. بخاطر هری مجبور بود.

"تا وقتی داری بهم یاد میدی... فاک اکی تا تونموقع باهات میخوابم. قبوله ؟"

زین ایستاد و برگشت، نگاهی به لیام انداخت و به سمت در رفت
"شب بیا سالن تمرین"

زین از اتاق بیرون رفت و لیام دندوناش رو روی هم کوبید. لعنت.

...

باعجله راه می‌رفت. باید قبل رفتن نایل پیداش میکرد وگرنه هری میکشتش.

بالاخره وارد راهروی اتاق نایل شد. دوتقه به در زد و وارد شد.

نایل مشغول جمع کردن وسایلش بود. میخواست چندوقتی رو از عمارت بره و یکم ریلکس کنه که با دیدن دیوید ایستاد.

" چیکار داری؟"

دیوید با چشمایی که همیشه ترسیده نشون میدادن گفت
"قربان فادر اچ دارن میرن بیرون، خواستن شما جای ایشون توی جلسه ی اصلی گروه برین."

برق از سر نایل پرید و با عصبانیت از اتاق بیرون رفت. هری احمق چه فکری کرده بود که میخواست جلسه ی اصلی رو بپیچونه! همینجوری هم خیلیا توی گروه به عنوان پدرخوانده قبولش ندارن و میخوان لویی زن بگیره. حالا وظیفشم نمیخواد انجام بده و نشون بده رئیس کیه؟

در اتاق هری رو با شدت باز کرد و آماده بود که سر اون پسر احمق داد بزنه ولی با چیزی که دید ساکت شد.

Despite the scars [L.S]Where stories live. Discover now