🍇ژست دعوا ساز🍇

201 25 3
                                    

_لباتو فاصله بده بک
_یولی اذیت نکن دیگه...اون محبت منو نیاز داره
_محبتت از بغل کردناش معلومه عصبیم نکن
_نه خیرم مردم محبت و با بوسیدن انتقال میدن مثل منو تو
_ما هم دیگه رو دوست داریم که بهم بوسه میدیم بکهیون
_خب منم مونگریونگ و دوست دارم
_هر دوست داشتنی نیاز به تقدیم کردن بوسه نداره
نگاه حرصی بهش انداخت این مرد شورش و در اورده بود دیگه
_یه ژست گرفتم ازم عکس بگیری یول...از این بوسا روزی دویست تا نصیبت میشه حالا یه دونشو میخوام به این بچه بدم واقعا چه مشکلی توی این مسئله میبینی؟!

_من دوست پسرتم و میگم نه...قول داده بودی حرف گوش کنی

_اون مال وسط سکس بود یول...وقتی که اون طوری روم راست میکنی و دیک لعنتیت و نمیکنی توم معلومه که هرچی در برابش ازم بخوای قبول میکنم لعنت بهت
با چشمای درشت شده و شیطونی خطاب به پسر عصبانی رو به روش گفت
_و تو هم میدونی اون دیک لعنتی بالاخره میره توت..پس نیازی به الکی قول دادن نیست
نفس عمیقی از شنیدن جمله پسر کشید و نگاهی که حالا جدی شده بود رو توی چشمای دوست پسر قد بلندش دوخت
_یول الان سر چی بحث میکنی یه بوس که میخوام به پسرم بدم برای یه عکس لعنت شده؟
_درسته ما دقیقا داریم سر این بحث میکنیم بکهیون
_و چرا دیگه تمومش نمیکنی؟
_ چون که تو باید تمومش کنی
با لحن قاطعش خیلی سریع جوابشو داد و بعدش یک دقیقه سکوت بینشون شد و نگاه های حرصیشون به هم که گویای بحث بینشون بود که هرلحظه شدید تر میشد
_سهون!!!
بعد از یک دقیقه تمام صدای بلند بکهیون توی گوشش پیچید که این دفعه مخاطبش سهونی بود که با بیخیالی گوشه حال روی مبل تک نفره ای نشسته بود و شبکه های تی وی رو به روش و جا به جا میکرد
_بله هیونگ
با بی حوصلگی جواب داد
_بیا ازم عکس بگیر مثل اینکه این مرد قصد کوتاه اومدن نداره

همونطور که خیره به چشمای دوست پسرش بود خطاب بهش گفت
_هیونگ خواهش میکنم...آخه بخاطر یه ژست اینطوری میکنین؟

_بلند شو بیا اینجا سهون...هیونگت راست میگه این مرد فعلا قصد عقب کشیدن نداره

ایندفعه صدای چانیول توی گوشای دو نفر پیچید و اینقدری توش تحکم وجود داشت که سهون رو مجبور کرد که از مبل فاصله بگیره و لحظاتی بعد جای چانیول رو گرفته بود
نگاه دو مرد توی حال سمت چانیولی چرخید که قدم های محکمشو به سمت در خونه برمیداشت و صدای بهم خوردن در کافی بود تا گلایه های سهون ازش توی گوشش بپیچه

_هیونگ تو که اونو میشناسی..میدونی چقدر روی این چیزا حساسه...وقتی که حتی لباس پوشیدنت هم براش مهمه..میخوای اینچیزا براش مهم نباشه...بدش میاد کسی رو به غیر از خودش ببوسی حالا میخواد هرکی باشه...اینطوری فقط حساس ترش میکنی

نگاه بکهیون همچنان به در بود...جایی که ثانیه های پیش دوست پسرش پشتش محو شده بود

سهون از نگرفتن جوابش کلافه ناله ای کرد
_هیونگ!!!!

🌟Little oneshots🌟Where stories live. Discover now