همه با تعجب از جا برخواستند و به سرباز جوان نگاه کردند. نگاهی که بدنبال جواب واضحی بود.
-چه خبر شده؟
نگاه ها خیره به جثه ی کف زمین بود.حدس میزدند کسی که با دست های بسته تلاش میکند بلند شود یک مرد باشد چون صورتش کاملا پوشیده بود.
نگاه خشمگین فرمانده روی سرباز برگشت .

+یه موش کثیف
جیمین با کلافگی توضیح داد و روی نزدیکترین صندلی به در نشست.
جین وقتی سکوت اتاق را دید نفسش را بیرون داد و به طرف مردی رفت که بالاخره با تقلای زیاد توانسته بود روی زانوهایش بنشیند و کیسه را از روی صورتش برداشت.

جونگ کوک با برخورد نور، چشم هایش را بست و وقتی توانست عادت کند با چند جفت نگاه عجیب مواجه شد. البته که توانی برای حرف زدن نداشت چرا که آن سرباز عوضی دهانش را بسته بود!
چشم چرخاند تا بتواند حدس بزند این بلا را کدام یک از آنها بر سرش آورده.

مردی که در راس میز قرار داشت و کف هر دو دستش را روی میز گذاشته بود و با اخم های در هم به او زل زده بود؟ نه! او نبود، از طرز نگاه موشکافانه اش معلوم بود که اولین برخوردشان است.
دومین مرد، کسی که سمت چپ مرد اول ایستاده و با دست راستش بازوی آسیب دیده اش را نگه داشته بود با همان زخم از لیست اتهامش کنار رفت.
دیگری در گوشه ای از میز طوری نگاهش میکرد انگار یک هیولای ترسناک دیده! تعجبش شدید بود پس نمیتوانست فرد مورد نظر باشد.
مرد دیگری که کیسه را از سرش کشیده بود در کنار سرباز دیگر ایستاده بود، هیچ ایده ای درباره ی آنها نداشت. میتوانست هر کدام از آنها باشد.

-لباساش عجیبه تا حالا ندیده بودم
حذف یکی از آن دو! این صدای او نبود.
-کی هستی؟
مرد اول با جدیت پرسید. لباس ها و مدل برخوردش شبیه به فرماندهان ارشد بود.

-محض رضای خدا مینجو! دهنش بسته س چطور جواب بده؟
مرد زخمی بی حوصله غر زد و در کسری از ثانیه چسب از پوست دهانش جدا شد و دردش اشک به چشمانش نشاند.
+حالا میتونی از دهنت استفاده کنی
همان صدا!
نگاه غضب آلودش را چرخاند و به مرد جوانی خیره شد که در لباس هایی شبیه لباس چهار مرد دیگر در کنار او ایستاده بود و از بالا نگاهش میکرد.

از نگاه جونگ کوک آتش میبارید.
-دستامو باز کن تا بهت بفهمونم کی هستم
نیشخند و بی اعتنایی جوابی بود که دریافت کرد و بعد چسب مچاله شده به پیشانیش برخورد کرد و دید که چطور بی توجه به او به طرف میز رفت و به آن تکیه داد.
-حالا میتونی حرف بزنی، بگو کی هستی و چرا تو منطقه ی مایی؟

مینجو مجددا سوال کرد و منتظر نگاهش کرد.
-میخوام بدونم کجام؟
-منظورت چیه؟
یونگی پرسید و جونگ کوک کمی روی زانوهای کرختش جا به جا شد.
-من نمیدونم کجا فرود اومدم، ینی...ینی میدونم اینجا سیاره ی زمینه اما مختصات متفاوتی برای فرود انتخاب شده بود و من...
-صبر کن
مینجو دستش را بالا آورد تا جلوی سیل کلمات بی معنی غریبه را بگیرد.

TITAN || KookMinWhere stories live. Discover now