چانیول تقریبا این ساید از بیون سامچونش رو فراموش کرده بود. درسته، بکهیون همینطوری بود. همیشه همینطور بامزه راجع به موضوعات مختلف با آدمهایی که بهشون نزدیک بود، بحث میکرد و نظر میداد. اون موقعها هم همیشه سنگ صبور مادرش بود و ساعتها پا به پای هم راجع به افراد مختلف و اتفاقات دور و برشون صحبت میکردن. بحثهای خاله زنکی بامزه که توش پا به پای مامانش غر میزد و حرص میخورد. چانیول استعداد زیادی توی این کار نداشت اما شنوندهی خیلی خوبی بود و اون لحظه احساس کرد که چقدر جای همچین لحظاتی این مدت توی زندگیش خالی بود.
(( _همیشه بعد از این مهمونیها باید سر درد بگیرم. جونگسو خودش به بهونهی کار ازشون فرار میکنه بعد ما رو تنهایی میفرسته.
بکهیون، چانیول رو روی مبل نشوند و پاهای کوچولوش رو توی دستهاش گرفت تا جورابهاش رو در بیاره.
_نونا اگه بخاطر شما نبود ممکن بود بدجوری با اون زن از خود راضی دعوام بشه.
و بعد دهن کجی کرد:
_چیری چینیل شیمی نیمیتینی حیرف بیزینی. (چرا چانیول شما نمیتونه حرف بزنه) یولی ما خیلی هم قشنگ صحبت میکنه و هر چی که لازم باشه رو بلده. مگه نه؟
و بعد گونه های پسربچه رو که بهش لبخند میزند و خمیازه میکشید، نوازش کرد.
_بیا بریم مسواکتو بزن و بعدش بخوابیم.
دکمهی لباسهای بچه رو دونه دونه باز میکرد و به حرفهای یورا گوش میداد.
_اصلا باورم نمیشه حتی به بچه هم رحم نمیکنن.
مادرش و بکهیون همینطور با هم دیگه صحبت میکردن و چانیول خوابالو از نوازش دستها و آغوش سامچونش لذت میبرد. بکهیون از لباس شب مادرش تعریف میکرد و بهش دلداری میداد که خانوم شین بخاطر حسادت از لباسش ایراد گرفته و بهش میگفت یورا نونا یکی از بهترین لباسهای اون مهمونی تنش بوده. سامچون خیلی مهربون بود. چانیول حتی با اون سن کم هم این موضوع رو متوجه میشد.))
بکهیون و سویونگ همچنان با هم راجع به مومنتهای مختلف حرف میزدن و نظر میدادن و چانیول هیچ ایدهای نداشت از این که دقیقا دارن راجع به چی صحبت میکنن. هیونگش هر چند وقت یک بار وسط حرفهاش دوباره دستمال مرطوب رو روی لباش میکشید و خب چانیول خودش هم نمیدونست برای چی اما از موقعیتی که توش بود، لذت میبرد.
_ولی چانیول درسته که جفتتون گرایشتون یکیه و خیلی هم خوشقیافه و خوشتیپه اما حواست رو جمع کن. اگه این رابطه اونطوری که بخوای پیش نره و مثلا کات کنید، فکر کن نشستی داری زندگیتو میکنی یهو صداشو از رادیو یا تلویزیون میشنوی. توی خیابونهای شهر عکسشو میبینی و کلا همه جا هست. نونا بهت پیشنهاد میکنه که خیلی خوب فکراتو بکنی.
![](https://img.wattpad.com/cover/186377715-288-k81511.jpg)
YOU ARE READING
Sew Me Love
Fanfictionپارک چانیول برای رسیدن به آرزوهاش مجبور میشه دورهای رو بهعنوان کارآموز پیش خیاط ماهر و معروفِ مشهورترین برندِ دنیا، بیون بکهیون، سپری کنه. و مهمترین چالش زندگی هر دوی اونها توی همین برههی زمانی رقم میخوره... 💕 #Sew_me_love 🧵 FICTION : برای...
📍 سی و شش : داشتن چیکار میکردن؟ 📍
Start from the beginning