📍 سی و شش : داشتن چیکار میکردن؟ 📍

Start from the beginning
                                    

چانیول تقریبا این ساید از بیون سامچونش رو فراموش کرده بود. درسته، بکهیون همینطوری بود. همیشه همین‌طور بامزه‌ راجع به موضوعات مختلف با آدم‌هایی که بهشون نزدیک بود، بحث می‌کرد و نظر می‌داد. اون موقع‌ها هم همیشه سنگ صبور مادرش بود و ساعت‌ها پا به پای هم راجع به افراد مختلف و اتفاقات دور و برشون صحبت می‌کردن. بحث‌های خاله زنکی بامزه که توش پا به پای مامانش غر میزد و حرص میخورد. چانیول استعداد زیادی توی این کار نداشت اما شنونده‌ی خیلی خوبی بود و اون لحظه احساس کرد که چقدر جای همچین لحظاتی این مدت توی زندگیش خالی بود.

(( _همیشه بعد از این مهمونی‌ها باید سر درد بگیرم. جونگسو خودش به بهونه‌ی کار ازشون فرار می‌کنه بعد ما رو تنهایی میفرسته.

بکهیون، چانیول رو روی مبل نشوند و پاهای کوچولوش رو توی دست‌هاش گرفت تا جوراب‌هاش رو در بیاره.

_نونا اگه بخاطر شما نبود ممکن بود بدجوری با اون زن از خود راضی دعوام بشه.

و بعد دهن کجی کرد:

_چیری چینیل شیمی نیمیتینی حیرف بیزینی. (چرا چانیول شما نمیتونه حرف بزنه) یولی ما خیلی هم قشنگ صحبت می‌کنه و هر چی که لازم باشه رو بلده. مگه نه؟

و بعد گونه های پسربچه رو که بهش لبخند میزند و خمیازه میکشید، نوازش کرد.

_بیا بریم مسواکتو بزن و بعدش بخوابیم.

دکمه‌ی لباس‌های بچه رو دونه دونه باز می‌کرد و به حرف‌های یورا گوش می‌داد.

_اصلا باورم نمیشه حتی به بچه هم رحم نمیکنن.

مادرش و بکهیون همینطور با هم دیگه صحبت می‌کردن و چانیول خوابالو از نوازش دست‌ها و آغوش سامچونش لذت می‌برد. بکهیون از لباس شب مادرش تعریف می‌کرد و بهش دلداری میداد که خانوم شین بخاطر حسادت از لباسش ایراد گرفته و بهش میگفت یورا نونا یکی از بهترین لباس‌های اون مهمونی تنش بوده. سامچون خیلی مهربون بود. چانیول حتی با اون سن کم هم این موضوع رو متوجه می‌شد.))

بکهیون و سویونگ همچنان با هم راجع به مومنت‌های مختلف حرف می‌زدن و نظر میدادن و چانیول هیچ ایده‌ای نداشت از این که دقیقا دارن راجع به چی صحبت می‌کنن. هیونگش هر چند وقت یک بار وسط حرف‌هاش دوباره دستمال مرطوب رو روی لباش می‌کشید و خب چانیول خودش هم نمیدونست برای چی اما از موقعیتی که توش بود، لذت می‌برد.

_ولی چانیول درسته که جفتتون گرایشتون یکیه و خیلی هم خوش‌قیافه و خوش‌تیپه اما حواست رو جمع کن. اگه این رابطه اونطوری که بخوای پیش نره و مثلا کات کنید، فکر کن نشستی داری زندگیتو می‌کنی یهو صداشو از رادیو یا تلویزیون می‌شنوی. توی خیابون‌های شهر عکسشو می‌بینی و کلا همه جا هست. نونا بهت پیشنهاد میکنه که خیلی خوب فکراتو بکنی.

Sew Me LoveWhere stories live. Discover now