Part 2

41 3 15
                                        

:جه بوم
!نورا شصت پام پوستش رفت دختر_
!نورا مثل همیشه اصلا واسش مهم نیست من چی میگم و داره کار خودشو میکنه
!بچه تر که بودی حرف گوش کن تر بودی_
!هنوز اهمیت نمیده

.تسلیم شدم و گذاشتم با زبونش شصت پامو تجزیه کنه. سرمو از پشت روی کاناپه گذاشتم و به سقف زل زدم
دو روزه که تو سقف خونم، لیوان قهوه،چشمای نورا و هر چیزی که جلوم باشه دنبال جواب این سوال میگردم

من باید چیکار کنم نورااااا؟_
!دیگه حرصم داشت در میومد سرمو بالا اوردم و به نورا نگاه کردم: میو میو هم نکن حتی
نورا هنوزم داشت شصت پامو لیس میزد. اخه لعنتی اون شصت لعنتی من چی داره اینجوری با اشتیاق لیس میزنی؟
ببین نورا...من حتی نمیدونم اون چیزایی که مارک میگه واقعا درستن یا نه...من...اگر اون بیگناه باشه و من اشتباه کنم چی؟_
.نگاهی به نورا انداختم که حالا داشت به من نگاه میکرد
یعنی میگی برم و خودم حقیقتو کشف کنم؟_
:نورا با چشمای سبزش جوری بهم زل زده بود که انگار میخواست بگه
"دقیقن از کجای چشمای من فهمیدی میخوام همچین پیشنهاد فاکینگ مسخره ای بت بدم؟"

خب من میرم و حقیقت رو کشف میکنم ....اگر حق با مارک بود باهاش میمونم اما اگر وانگ بیگناه باشه.....من مجبور میشم          طرف  اونو بگیرم...هممم خوب به نظر میاد
.بی طرف بودن اسون ترین کاره پس من انجامش میدم
.من درخت بیدی میشم که در جهت باد خم میشه
.من نمیذارم هیچ بیگناهی توی این داستان اسیب ببینه


.صبح ساعت 10 بود از هیجان تمام دیشب رو درست حسابی نخوابیده بودم 

.برای اینکه اروم بشم نورا رو روی پام گذاشته بودم و نوازشش میکردم
.گوشیم رو برداشتم و شماره مارک رو از روی همون کارت ویزیتی که بهم داده بود گرفتم
.بعد از 5 تا بوق داشتم قطع میکردم که دوباره صدای خابالو مارک رو شنیدم
خندم گرفته بود! از خواب بیدارش کرده بودم درست مثل دفعه پیش
!توی عوضی...مگه بهت نگفتم هرتصمیمی میخوای بگیر ولی دوباره منو از خواب بیدار نکن+
.نمیتونستم خنده مو نگه دارم ولی باید جلوی مارک همون پسر خشک و رو مخ باقی میموندم چون هنوز کاملا بهش اعتماد نداشتم
.من انجامش میدم_
.جدی و محکم گفتم
.مارک انگار که چیز معمولی ای شنیده گفت : خب باشه 
پوزخندی زدم
همین؟ باشه؟ تو همونی که اون حرفارو با حرص میزد؟_
نچ...تو چرا اصلا صبر نداری؟ ساعت 2 امروز همون کافه دفعه قبل +
چرا باید دوباره همدیگه رو ببینیم_
از خداتم باشه دوباره قیافه جداب منو ببینی +
سکوت کردم...چرا انقد دلم میخواد با دستای خودم خفه اش کنم؟
 با همکارات اشنا میشی +
همکار؟_
چیه تو از اون قاتلایی که تنها کار میکنن؟+
. باشه میام _
.قبل از قطع کردن صدای پوف مارک رو شنیدم 
حالا رسما خودمو وسط این بازی انداختم. تهش چی میشه؟من باید طرف کی باشم؟کی موفق میشه این بازی رو ببره؟ مارک یا وانگ و شرکتش؟
ترجیح دادم صبر کنم تا زمانی که خودم مدارکی برای اثبات بیگناهی یا گناهکار بودن هرکدومشون پیدا کنم نمیتونم کسی رو قضاوت کنم.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Mar 30, 2021 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

وقتی باران همه چیز را شستWhere stories live. Discover now