شاید اشتباه شنیده باشم؟
دلم میخواست داد بزنم ولی عجیب لبام به هم دوخته شده بود....چیکار کنم؟

گالف خاک بر سرت!
بالاخره صدام راه خودشو پیدا کرد یه لحظه فریادم کل عمارتو لرزوند:

-همه گم شن بیرون از این خراب شده!! فقط تو! سوپاسیت میمونی تا تکلیفتو مشخص کنم....

خودم ترسیدم....میخواستم چیکار کنم؟؟؟ پسر بچه درونم بهم التماس میکرد نکنم....مینالید زجه میزد که نکنم ازم میخواست باور نکنم میخواست همه اینها رو یه اشتباه و سو تفاهم در نظر بگیرم اینکه اول با نقشه نزدیکم شده رو باور نکنم؟ بخاطر پولم باهام بوده؟ این باید یه دروغ باشه! اون هیچ فرقی با بقیه نداره؟؟؟؟؟ پی میو من با همه فرق داشت! درونم فریاد می‌زد و من سنگ شده بودم!

ازم میخواست اون چیزی که تو ذهنمه رو عملی نکنم میو رو پرت نکنم بیرون حتی ازش نخوام برام توضیح بده شاید بتونم خودمو به اون راه بزنم! ولی تیکه های شکسته قلبم مرهم نمیخواست! درد داشت و منه بی رحم قصد بدتر کردنشو داشتم! ...
نمیدونم! بی رحم؟ پاش برسه میشم بی رحم عالم!
دستمو اطرافم کشیدم یه صحنه ی آشنا یه بار دیگه هم این اتفاق افتاده بود دستم به اعصا برخورد کرد با کمکش به زحمت از سر جام بلند شدم  گفتم:

-میو سوپاسیت! اینایی که شنیدم! راست بودن؟ تو..

نمیتونستم به زبون بیارمش باورش برام سخت بود خیلی سخت!حتی نمیخواستم بهش فکر کنم ذره ای به این فک کنم که تمام این مدت یه تقشه بوده!
حتی منه بی عرضه نمیتوسنتم ببینم داره چیکار میکنه؟ حالت صورتش چجوریه؟ داره بهم میخنده؟ خوشحاله؟ ناراحته!

به زحمت ادامه دادم اشکم متوقف شده بود:

- تو واقعا... هاه... تو... واقعا بخاطر پول بهم نزدیک شدی؟

جوابمو نمیداد فقط سکوت!همین بیشتر عصبی ام میکرد همین بیشتر داغونم میکرد داد ضجه مانندی زدم:

-فقط بناااال جوابمو بده....لعنت بهت!

سوم شخص

میو مات و مبهوت به پسرک آسمونی که دیگه حتی نمیتونست '' م '' مالیک رو روش بزاره نگاه کرد نمیتوسنت هیچ حرفی بزنه
تن تنومندش داخل کت و شلوار مشکی رنگ جذاب و خوش دوختی که پوشیده بود خم شده بود.

چشم هاش لبریز از اشک شده بود ولی هرجوری بود خودشو کنترل میکرد تا فرو نریزه! انقدر حالش خراب بود که نتونه از دیدن گالف توی اون کت و شلوار لذت ببره!
لبشو روی هم فشار داد با جمله جمله ی حرفهای پسرکی که حالا گریه اش قطع شده بود فقط فریادهای پر از غمش کل ساختمونو در بر گرفته بود، بیشتر میشکست و فرو میریخت

میو به فرصت نیاز داشت فرصتی برای فکر کردن به اینکه باید چیکارمیکرد؟ با این بدبختی چیکار میکرد؟ حق داشت با گالف بمونه؟ با این مصیبتی که پیش اومده میو  چه حقی داشت؟

🌌 endless sky 🌌(mewgulf) Where stories live. Discover now