Jimin knows

1.2K 179 22
                                    

چهار تا پسر پورتال های مختلف و آسمان هارو رد کردند تا به بهشت

رسیدند همینکه پاشون رو داخل بهشت گذاشتند فرشته های بسیاری برای

استقبال از پرنس جیمینشون اومدند . برای اینکه جیمین هم قدرتمند ترین

فرشته بود و هم به مهربونی و بخشندگی مشهور بود .

مردم تک تک به تک به دیدارشون میومدن به جیمین لبخند میزدند و با

حیرت به جانگ کوک خیره میشدند . پس از احوال پرسی جیمین با همگی

و کلافه شدن جانگ کوک باهم به سمت قصر جیمین و خانوادش رفتند .

به داخل قصر رفتن و جانگ کوک با دهن باز به پله های طلا کوبی شده

و سقف های زیبا خیره بود .

جیمین لبخندی زد .

+ کوکا بیا بریم اتاق من پدر و مادرم خونه نیستند برای یه هماهنگی به

جهنم رفتند .

_  باشه جیمینا بریم .

باهم از پله ها بالا رفتند به سمت اتاق سمت چپ رفتند جیمین در اتاق رو

باز کرد نمای اتاق شگفت انگیز بود ارتفاع بالای ابر ها نشان از بزرگ و

بلند بودن قصر میداد و رنگ آبی و سفید اتاق که با همه چی ست شده بود

به بیننده اتاق نشون میداد که صاحب اتاق دارای روحیه مهربونیه.

باهم به سمت مبل کنار پنجره رفتند و جانگ کوک ایستاد .

_ جیمینا میتونم یه سوال بپرسم ؟

+ اره کوکا بپرس جانم ؟

کوک با خودش فکر کرد پسر واقعا مهربونه و شهرتش بی دلیل نیست .

_ چرا همه به من اونطوری نگاه می‌کردند ؟

جیمین خنده ای کرد و به سمت اینه قدی اشاره کرد .

+ خودتو دیدی ؟

کوک با تعجب سری تکون داد و به سمت اینه رفت با دیدن خودش و

ظاهرش رو آنالیز کرد خیلی عجیب بود شاخ های بلند و سیاهی روی

سرش بودند و بال های سیاهش هرچند بزرگ اما سبک بودند طوری که

جانگ کوک وجود اون هارو حس نکرده بود ولی بدنش ورزیدگی خودش

رو داشت .

با حس دست های جیمین روی کمرش برگشت جیمین سرش رو روی بال

هاش گذاشته بود و نفس های عمیق میکشید جانگ کوک برگشت و

بغلش کرد و روی تخت خوابوندش پس این بود آرامش ....

_ بلاخره خودت شدی جانگ کوکا اینطوری جذاب تری

فرشته گیر افتاده ✨Where stories live. Discover now