-تو گیی؟؟؟
صورت لویی سرخ تر از چیزی شد که قبلا بود! هجوم خون زیر پوستش گوش هاش رو هم گرم کرده بود. و حس میکرد رگهای شقیقه هاش از شدت خونی که توشون پمپاژ میشد در صدد انفجار بودن.

-صورتشو ببین!!
هری با سرخوشی گفت و جوری خندید که مجبور شد کمی به عقب خم شه و چشم هاش رو روی هم فشار بده.

-خفه شووو‌!
لویی گفت و بعد از اینکه زانوهاش رو توی شکمش جمع کرد دست های منجمدش رو به گونه های مذابش چسبوند.
توی مغزش دائما کلمات "چه کوفتیه!" میچرخید و گیج بیشتر توی خودش جمع شد و پاهاش رو به پاشنه تکیه داد. اما فشار لبهاش روی هم دیگه لبخند باریکی رو شکل داده بود که لویی نمیدونست چرا جاری شده!

جوری توی خودش جمع شده بود که انگار یه دژ نفوذ ناپذیر درست میکرد‌ اما با دیواره های سست، زیادی حتی در مقابل نسیمم آسیب پذیر بود.

-ووهو! ولی تو گیی!
هری خندید و رنگ بعدی رو روی بوم ‌کشید.

لویی چیزی نگفت و با پاهاش روی لبه ضربه های آرومی زد تا به حالت عادی برگرده.

-حدسم درست بود...
هری زمزمه کرد و به اوضاع رو به روش نگاه کرد و لبخند بزرگی زد.

-باشه باشه ببخشید! من تسلیم. باشه؟ اون چشمای خوشگلتو نشون بده!
هری دوباره سر به سرش گذاشت و باز خندید.

-اگه میتونستم، میپریدم توی اتاقت و خفت میکردم!
صدای لویی توی فشردگی بدنش حل میشد و کمی بم تر به نظر میرسید اما هری میتونست بفهمه با خشم کوچولوش سمتش نشونه گرفته بود.

-خیلیم خوشحال میشم!
هری گفت و با شیطنت خندید.

-لاس زدن یا سر به سر گذاشتنم یا هرکوفتی که هستو تموم کن یا من میرم!
لویی گفت و با اخم هاش سرش رو بالا اورد و به هری نگاه کرد.

-باشه باشه، قهر نکن! شوخی کردم...
هری با لبخند خبیثانه ای ادامه داد و رنگهارو حل کرد.

_______________________________


تقریبا ماه های طولانی گذشت.

روزهای زیادی که لویی و هری نمیدونستن اسمش رو چی باید بذارن.

تابلوهای کامل شده با رنگهای غالبا آبی(چون به نظر هری رنگ چشمای لویی تاثیر گذار بودن!) و مشکی که تداعی گر هودیای تکراریش و قرمزی شرم های متعدد و ناشناختش، گوشه اتاق هری بیشتر میشدن.

انگار عادت کرده بودن، بعد از یکم وقت گذروندن توی دنیای واقعی توی گوی احساسات برگردن.

لویی بعد از اینکه بیدار میشد پشت پنجره میرفت و تا اغلب عصر و حتی بیشتر باهم کلماتی رو رد و بدل میکردن که بی وقفه و بدون ترتیب خاصی شکل میگرفت.

البته این دفعه تنها نمیرفت، گاهی موزیک و گاهی دفترش با جوهرهای سیاهش همراهش بودن.

بعد از اینکه متوجه بشه کلماتش چقدر شبیه پشت دیوارهای رو به روییشن، وقتی صفحات رو ورق میزد لبخند میزد. گاهی از اینکه انقدر بچه گانه و سریع پیش میره عصبی میشد. هری داشت قسمت بزرگی از زندگیش رو درگیر میکرد.

و این به اندازه ای عجیب بود که اونا حتی اسم های همو نمیدونستن؟

لویی به این فکر کرد بیشتر افراد مهم زندگیش با اسم های ناشناخته متولد میشن و تا ابد توی قلبش میمونن.

چرا فکر کرد اون مهمه؟ هیچ ایده ای نداشت. فقط مثل بچه هایی که قهرمانشون رو نقاشی میکشن، داشت هری رو توی افکارش نقش میزد.

هری همیشه فکر میکرد لو چقدر بیشتر لبخند میزنه‌. و خب، گویی از سایه هاش زیادی دور شده بود.

دوسه بار در ماه؟ این آمار واقعیه؟!
ولی لویی متوجه تغییرات شدیدش نشده بود.

انگار هنوز به خودش نیومده بود که بگه "گاد! کجا پرت شدم؟"
انگار قرار بود همیشه تو بیان احساساش یا درک موقعیت دیر کنه!

بهرحال توی دنیای جدید و ناشناخته ای حل شده بود که رنگ و بوی هیچ کدوم از اتفاقای روزمره رو نداشتن!

منظورم اینه که، خب مگه چقدر ممکنه انسانهایی از پشت فاصله‌ی کم بین دو ساختمون چنین کلمات قدرتمندی بهم گره بزنن؟

منحصر به فرد و فریبنده به نظر میرسید. نه؟

و خب هری هم دست کمی نداشت.

عموما شوخیاش رو روی خط واقعیت شکل میداد اما خودشون نمیدونستن چقدر ممکنه پیش رفته باشن. اونقدر گیج بودن که هیچی ندونن!

و آیا این واقعی بود؟

-از چی بیشتر از همه میترسی؟
هری بلاخره با دستهایی که از رنگ دور بودن روی لبه دراز کشیده بود و به آسمون نگاه میکرد.

لویی که سرگرم نوشتن بود سرش رو بالا گرفت و به نیم رخ هری نگاه کرد.

-آمم... فکر کنم، ترک شدن؟ این کلمه‌ی خوبی براش نیست ولی فکر کنم متوجه منظورم میشی...

-این خیلی عمیقه! من فوقش از دلقک های شلوار پف پفیه تولدا بترسم...
هری گفت و نمایشی گریه کرد و باعث شد لویی بخنده.

-یه بار جدی باش! از چی میترسی؟

-فراموش شدن!


_________________________________

سلااام=)
زودتر از چیزی که فکرشو میکردم تونستم بنویسم...

ووت یادتون نره و بهم بگید نظرتون چیه^-^

و تادااااا لری!=)

نظرتون چیه؟
دوستش داشتین؟
امیدوارم خوب باشه=(

دوستتون دارم^-^
ابرای گود وایبزو سمتتون فوت میکند*
روزتون پر از افتابگردون و نور خورشید و خنکی بارون=)🌻🌧


~Take care of Yourselves♡•°.
____
-K.

• THΞ WINDOWS |L.S|Where stories live. Discover now