"ببخشید بیبی مسئله جدیه"
دوباره خواست عوق بزنه!تنها کسی که میتونست بیبی صداش کنه جونگ کوک بود.ولی فاک به این دختره ی نفهم.

"باشه..زود به زود بهم سر بزن"
اشلی با لبای آویزون گفت و تهیونگ با لبخند الکیش سر تکون داد.

ادوارد بالاخره حرفش رو زد:"میگم...میخوای ما هم باهاتون بیایم؟"
تهیونگ پوکر شد:"خب اگه میخواستم میتونستم اینجا بمونم"
کاملیا گفت:"نه نه!اینجوری وقت هم میخری برای نقشه کشیدن تا نابودشون کنی ، ما میتونیم کمکت کنیم"

اشلی با خوشحالی گفت:"این عالیه ، منم میتونم بیام"
ولی پدر خانواده حرفی‌ نمی زد ، البته اون همیشه ساکت بود.

تهیونگ‌ میخواست از دست این دختره ی احمق راحت شه و حالا پیشنهاد میدادن باهاش برگرده؟!وات د هل؟!
ولی بی ادبی بود پیشنهادشون رو رد می کرد ، اونم جلوی این پیرمرد خطرناک!

"باشه‌..عالیه..ممنون ازتون"
تهیونگ زمزمه کرد و گوشیش رو از جیبش در آورد تا کاراش رو شروع کنه.

ادوارد گفت:"پس شما برید ، ما فردا شب میایم ، هوا داره روشن‌ میشه الان.."

"باشه"
تهیونگ زمزمه کرد و نیم‌ نگاهی به اشلی خوشحال انداخت.فاک.مجبور بودن برگردن چون میتونست قسم بخوره اینجا از کره براشون خطرناک تره!

پایان فلش بک


اونا توی هواپیما نشسته بودن و تهیونگ هنوز باهاش حرف نمیزد، نمیدونست چرا دوست داشت تهیونگ‌ بازم اذیتش کنه و خوشگله صداش کنه.مسخرست.
'واقعا چرا اینجوری شده؟من که کاری نکردم..'
جونگ کوک فکر کرد.

'یعنی داره بخاطر پیتر این کارا رو میکنه؟حسودیش شده یا همچین چیزی؟'
به فکر خودش خندید:'چی‌ میگم؟چرا باید حسودیش شه؟'

هوسوک پوکر به خندیدنش نگاه کرد:"اینم از دست دادیم‌.."
زمزمه کرد و ناخواسته نگاهش سمت یونگی و جیمین برگشت ، اونا‌ هم داشتن بهش نگاه می کردن!
سریع نگاهش رو گرفت و به جونگ کوکی که قیافش از افکاری که نمیدونست چی هستن هی عوض میشد ، نگاه کرد‌.

'ولی جداً چشه؟من کاری کردم؟اصلا چرا برام مهمه که چشه؟'
جونگ کوک فکر کرد و لباشو غنچه کرد:'همون بهتر بهم کاری نداشته باشه'
فکر کرد و پوزخند زد ، آره!این بهترین راهه!
'فاک!من دارم کلافه میشم!'
توی ذهنش داد.

برگشت سمت تهیونگی که پشتش نشسته بود ، اون چشم هاش رو بسته بود و بی حرکت بود:"هی ، هی تهیونگ"
با صدای آرومی صداش زد ، اون چشم هاش رو باز کرد و هومی‌ کرد.

"چرا اینجوری شدی؟"
جونگ کوک با همون تُن صدا زمزمه کرد.

"چطوری شدم؟"
تهیونگ پرسید.

"رفتارت دیگه..چرا انقدر سرد شدی؟"
جونگ کوک با دلخوری گفت و تهیونگ لیسی به لبش زد:"من از اول همین شکلی بودم"

🍷 Dancing In The Dark_VKOOK 🍷Where stories live. Discover now