علاوه بر آن، شوان‌جی گفته بود به خاطر ژنرال پِی به این روز درآمده بود. منظورش از این حرف احتمالا وضعیت رقت‌انگیز پاهای شکسته‌اش بود. شوان‌جی یک ژنرال زن بود، که برای بودن در میدان جنگ باشد امکان ندارد که معلول باشد. پس احتمالاً پاهای شکسته‌اش برای بعد از آن ماجرا بودند. یعنی این موضوع هم به ژنرال پِی ارتباط داشت؟ یعنی ممکن بود زمانی که ژنرال پِی او را دیگر مفید ندانسته رهایش کرده باشد؟ همین دلیل خشم عمیق درونش بود؟

هرچند شیه‌لیان درست نمی‌دانست ولی خشم عمیق شوان‌جی به درجه‌ای رسیده که به انسان‌های بی‌گناه آسیب زده بود. شاید هم شیه‌لیان زیادی ساده فکر می‌کرد اما تنها می‌توانست خودش را مجبور کند که فعلا با این فکر پیش برود.

ناگهان از بیرون معبد صدای جیغ یک نفر شنیده شد:«کمک! کمک!»

شیه‌لیان و شوان‌جی همزمان به بیرون نگاه کردند. آن‌ها دیدند که درون حلقه‌ی سفید، یک نفر داشت آن نوجوان باندپیچی شده را به بیرون از حلقه می‌کشید. یینگ کوچولو پاهای آن شخص را چسبیده بود و رهایش نمی‌کرد. باعث شد آن شخص او را به باد فحش بکشد.

درواقع او همان جوان بیهوش بود که حالا بیدار شده:«گمشو! آشغال ابله! با جیغ ویغ‌هات می‌خوای اون شبح زن رو به اینجا بکشونی؟»

یینگ با صدای بلند گفت:«تو از اون شبح بدتری! من حاضرم با اون روبه‌رو بشم ولی با تو نه!»

به‌نظر می‌رسید جوانی که شیه‌لیان بیهوشش کرده بود درون حلقه بهوش آمده. اول وقتی دید که عروس‌های مرده به افرادش حمله می‌کنند به وحشت افتاد، ولی خیلی زود فهمید که عروس‌ها متوجه چیزی نمی‌شوند، پس جرئت به خرج داد و به جای عقلش از زورش استفاده کرد، او با خودش فکر می‌کرد حالا که بقیه از ترس نمی‌توانند کاری کنند او هم می‌تواند نوجوان باندپیچی شده را به ‌جای شبح داماد به پایین کوه ببرد و انعامی را که می‌خواست به جیب بزند.

او اصلا برایش مهم نبود که این نوجوان، شبح داماد نیست چون همه‌ تصور می‌کردند که او شبح داماد است پس جای حرفی باقی نمی‌ماند. آن جوان فکرش را نمی‌کرد که یینگ به او بچسبد و جیغ و داد راه بیندازد تا همه شبح‌ها و همینطور خود شوان‌جی را از معبد مینگ‌گوانگ به طرف خود بکشد.

شیه‌لیان وقتی وضعیت را دید و متوجه شد او همان مرد است واقعاً پشیمان شد که چرا او را محکم‌تر نزده که حداقل تا سه روز بیهوش بماند. شیه لیان فریاد زد:«زود برگرد داخل حلقه!»

آن جوان وقتی دید هاله‌ی سیاهی درحال نزدیک شدن به او است، با ترس عقب رفت.

اما او نوجوان باندپیچی شده را داشت با خودش می‌کشید و یینگ هم پایش را چسبیده بود، به همین دلیل آرام قدم برداشت، همان موقع در هاله سیاه بلیعیده شد و دوباره به دست شوان‌جی برگشت.

ترجمه فارسی رمان Heaven Officials Blessing Where stories live. Discover now