#1

1.6K 242 81
                                    

مشت بعدی به چهرش بر خورد کرد . روی زمین افتاد.

صدای گنگ‌ مجری رو میشنید : بلک تایگر به زمین افتاد...‌آیا میتونه بلند بشه ؟

باخودش فکر کرد :

" میتونم ؟ به هر حال که قراره ببازم. "

صدای گنگی شنید .‌مسئول مسابقه_ استنلی برون_ دستش رو به حصار دور رینگ بوکس گرفته بود و هشدار میداد  :

هی پسر ... هنوز  واسه باخت زوده ... پاشو تماشاچیا هیجان لازم دارن

_ اینجا رو ببینید بلک تایگر داره بلند میشه

همهه کسایی که روی بلک تایگر‌شرط بندی کرده بودن به هوا رفت .

دستش رو به حصار گرفت و بلند شد . به سمت حریفش رفت و بلافاصله حمله کرد .‌بعد از چند مشت و ضربه دوباره کتک خوردن آغاز شد و پس از چند دقیقه دوباره نقش زمین شد .

صدا ها تو گوشش شدیدا گنگ بود . داور شمارش نهاییش رو شروع کرد  : ۱ ... ۲... ۳...۴...

_ برنده گُلدِن بِرد ئه ...

صدای همهه جمعیت برنده رو شنید و با خیال راحت چشم‌بست .

****

کیسه یخ رو روی سرش گذاشت و به پولهایی که در دست برون بود و شمرده میشد نگاه کرد .

برون پولها رو دست لیام داد : بیا بگیر پسر .

لیام پول رو گرفت .از جاش بلند شد و به سمت در رفت
صدای برون متوقفش کرد : فردا شب نیا . یکم‌ استراحت کن .

لیام اخم کرد و به سمت برون چرخید : استراحت لازم ندارم. پول لازم دارم.

برون خندید: خیلی خب ، خیلی خب ‌... پس میبینمت ...

از اونجا دور شد و زیر لب نظر داد: پسره کله سنگی ...

لیام پولها رو توی کیف کمریش گذاشت و از اون جای خراب و کثیف بیرون رفت .
هوای شب کمی سرد و وحشی به پوستش میخورد و زخمهای صورتش رو میسوزوند‌ و باعث میشد لیام حتی یه لحظه هم فراموششون نکنه.

کمی‌که از اونجا دور شد، کسی به شدت بهش تنه زد و از کنارش دوید ‌.‌

چند ثانیه طول کشید تا لیام متوجه بشه که کیفش رو زدن. دستش عکس العملی سریع تر از خودش نشون داد و یقه یکی از پسر‌ها رو گرفت .

پسر تقلا کرد : ولم کن مرتیکه‌...‌هی مکس...‌ مکس

باقی پسر ها بی توجه به اون ،حتی یه لحظه هم‌ متوقف نشدن‌ . پسر وحشت زده دست از تقلا برداشت .‌ نگاهش به رو به رو خیره بود .

لیام با خشم به دزدهایی که ازش دور میشدن نگاه کرد .‌اگه شرایطش بهتر بود دنبالشون میدویید‌‌. به پسرِ یخ زده نگاه کرد و کمی تکانش داد‌: اویی...

eternal war   جنگ ابدی Where stories live. Discover now