part5 (I'm not ok)

Start from the beginning
                                        

-چی؟

-میگم صدمه دیدی؟

میو با نیشخند گفت:

-چیز جدی نیست خودش خوب میشه... تو نگرانمی؟

- هه نگران؟؟؟ نگران تو؟ پیش خودت چی فکر کردی؟

-آره خودت گفتی صدمه نبین یادت که نرفته؟

خنده اش... خنده اش باعث شد میو قلبش بایسته
هیج وقت ندیده بود
همچین خنده ی زیبایی
وقتی گونه های پرش بالا میرفتن
وقتی گودال جذابی که هرکسو تو خودش جذب میکنه
روشون شکل میگرفت
وقتی اون نیش های صدفی خوشگلشو به نمایش میذاشت
و صدای قهقه ی خنده اش
حس کرد دنیا یه لحظه متوقف شد

بااونکه خنده ی تمسخر آمیزی بود ولی دنیا رو برای میو متوقف کرد و بازم میو از علتش عاجز موند
گالف بین خنده اش گفت

- تو فکر کردی کی هستی من برات نگران شم؟
فقط چون پرستارمی و باید سالم باشی تا بتونی ازم مراقبت کنی اینو گفتم... الانم برو تو دستشویی توی کابینت بالایی جعبه ی کمک های اولیه رو بردار

- ولی لپات گل انداخته هااا و حرکات بدنت میگن....

- خفه شو... وقتی کارت تموم شد منو ببر بالا

- باشه

میو بعد از رسیدن به کوفتگی صورتش، دست گالفو به بازوش حلقه کرد و به اتاقش راهنمایشش کرد
گالف زیر لب گفت

- هنوزم نمیدونم. اینها چطوری وارد شدن

میو سکوت کرد چیزی نگفت
دست های گالف سرد بودن
میو با نگرانی گفت

- حالت خوبه؟ دستات چرا اینقدر سرده؟

گالف اخم وحشتناکی کرد و چیزی نگفت
میو کمک کرد گالف روی تخت بخوابه ،روش پتو کشید
و کنارش نشست

دستای سرد و یخ گالفو تو دست مردونه اش گرفت
و سعی کرد با مالیدنش بهم گرمشون کنه
زیر لب گفت

- ترسیده بودی؟ برای همین دستت یخ کرده

گالف سریع گفت

- نه

- میدونم ترسیدی.. نگران نباش.. من امشب پشت در اتاق میشینم اگه به چیزی نیاز داشتی یا هرچیزی به من خبر بده

گالف سکوت رو ترجیح داد چرا جدیدا این پرستار جدید انقدر باعث تغییر حالتاش میشد؟
چرا باهاش اینجوری رفتار میکرد؟
تو دلش گفت
*گالف بس کن اون پرستارته... وظیفشه... تحت تاثیر قرار نگیر... *
کم کم پلکهاش سنگین شد به خواب رفت

صبح شده بود گالف پلک هاشو از هم باز کرد
بازم تاریکی هروزه اش
تاریکی مطلق همیشگیش
آهی کشید و بلند شد تازه به یاد آورد اتفاق های دیشب و
حرف میو...!!!!

یعنی تا صبح پشت در نشسته بوده؟

فوری اعصاشو برداشت
قدم هاشو شمرد. دستش درو لمس کرد دستشو حرکت داد به دستگیره ی در رسوندش
آهسته بازش کرد

سعی کرد بو بکشه تا بوی عطر میو و بوی سیگار رو حس کنه
چیزی نفهمید

اعصای سفید رنگشو اطراف در حرکت داد
هیچی نبود
پوکر فیس شد
گول خورده بود؟

با اخم ریزی تصمیم گرفت وارد اتاق میو شه
میدونست چند قدم با اتاق خودش فاصله داره
سمت راست بود و 20قدم مستقیم
بدون اینکه در بزنه دستگیره ی در اتاقو پایین کشید و وارد شد

دستشو جلو برد تا مبادا تو اتاق ناآشنای میو به چیزی برخورد نکنه
مستقیم حرکت کرد

- سوپاسیت؟ سوپاسیت تو اینجایی؟

میو لخت مادرزاد وسط اتاق خشکش زده بود تازه از حموم بیرون اومده بود تا صبح جلوی در اتاق گالف نشسته بود
کمرش خشک شده بود برای همین تصمیم گرفته بود دوش آب گرم بگیره
حوله اشو یادش رفته بود

با دیدن گالف تو اتاق درحالی که چشم های آبی بی فروغش بهش زل زده بود رنگش پرید. دهنش باز موند
فوری دستشو روی دیکش گذاشت تا بپوشوندش
یه کار دفاعی بود کاملا بی اختیار به کل یادش رفته بود
گالف نمیتونه چیزی رو ببینه

و برای بار دیگه داشت از اینکه گالف نمیبیندش احساس خوشحالی میکرد که متوجه شد پسرک مستقیم داره به طرف دیوار میره

سریع به سمتش رفت بدون هیچ فکری مچ دستشو گرفت
و به طرف خودش کشوندش
گالف قشنگ از پشت تو بغل لخت میو جا گرفت!

زمان متوقف شد
گالف به راحتی از پشت میتونست دیک بزرگ میو روی باسنشو حس کنه
تپش قلب گرفت
بوم بوم بوم مثل یه طبل میکوبید
نفسش بند اومده بود
به شدت گرمش شده بود و گر گرفته بود

میو دست کمی نداشت دیکش درست روی باسن گرد و قلمبه ی گالف بود باسنی که حتی از روی شلوار ابریشمی هم هوس انگیز بود

شهوت بود که داشت بین سلولاش پخش میشد هرچی نبود اون گی بود و نزدیکی با یه پسر اونو هیجان زده میکرد
اینهمه نزدیکی باعث شد دیکش بیدارشه
و راست شدن دیکش باعث شد بیشتر باسن پسرک و لمس کنه

گوش های گالفو دید که قرمز قرمز شده
میو ناخودآگاه کمی باسنشو حرکت داد و خودشو به باسن گالف مالید

گالف بیشتر گر گرفت
قلب بی تابش تو سینه اش طاقت نداشت
به شدت میتپید
میو آب دهنشو به زحمت قورت داد
سرشو تو گردن گالف کرد و آهسته کنار گوشش لب زد

- تو خوبی؟ منکه اصلا خوب نیستم



°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°

ادامه دارد

یوهاهاهاهه چه جایی پارتو تموم کردما 😈

امیدوارم از این پارت هم لذت برده باشید

*اگه دوستش داشتین ووت یادتون نره لاولیا*

❤️ممنون داستانمو دنبال میکنین❤️

🌌 endless sky 🌌(mewgulf) Where stories live. Discover now