ترسیده بود چون يکدفعه ای اتفاق افتاده بود قلبش مثل یه گنجشک میزد
تند تند تند
حتی مغزش قفل کرده بود نمیدونست کی اسیرش کرده
دستی که روی دهن و بینی اش بود بوی سیگار مالبروی پرستارشو میداد
میو بود کسی که دستشو روی دهن گالف گذاشت و فوری اونو تو آغوشش پنهون کرد و پشت در پناه گرفت
نفس نفس میزد اظطراب توی صورتش که تو تاریکی پنهون شده بود به خوبی معلوم بود
گالف بعد ثانیه ای به خودش اومد راه نفس کشیدنش سخت شده بود
شروع به تقلا کرد
میو هم تازه به خودش اومد آغوش گرم گالف اونو از خودش بی خود کرده بود. با چشم های مضطرب و نگران به آبی چشمای گالف ک تو تاریکی برق میزد خیره شد
سرشو درحالی ک هنوز به چشم های گالف نگاه میکرد
نزدیک گوش پسرک نابنیا برد
لبشو به لاله ی گوش پسرک زد طوری که گالف مور مورش شد
میو شروع به لب زدن کرد با صدای پچ پچ وارش زمزمه کرد
- هیششش.... دستمو برمیدارم نونگ... فقط هیچی نگو باشه؟ نمیدونم اینها کین!! ...لطفا صدات در نیاد
گالف گوشه ی لبشو گزید و آروم سرشو به معنی باشه تکون داد ذهنش درگیر شده بود این آدم ها کی بودن؟
چی میخواستن؟ و از همه مهمتر چجوری وارد خونه اش شدن اونم با آخرین تجهیزات روز دنیا با بالاترین امنیت؟؟!!!
نفس های داغ میو به گوشش میخورد گالف به خوبی میتونست حسش کنه
حس لامسه ی قوی اش
حس شنوایی فوق العاده اش
اینها باعث شده بود نزدیکی بیش از حد میو معذبش کنه
صدای نفس کشیدنش گرمای بازدم پرستار روی پوستش
باعث شده بود قلبش تندتر از قبل بتپه
جریان خون گرمی که وارد گونه و و گوش هاش میشد
حس میکرد
و نمیدونست این چه دلیل کوفتی ای داره؟!
میو دوباره لب زد
- دستمو دارم برمیدارم... یادت نره هیچی نگو
هیششششش...
آروم آروم دستشو پایین آورد. چشم های آبی آسمونی پسرک نابینا که خیره به نقطه ای نامعلوم بود خیره به تاریکی بی پایان بود باعث شد ناخوداگاه محوش شه
تو دلش برای هزارمین بار اعتراف کرد
''اون چشم ها جادوییه و من میتونم ساعتها توشون غرق شم''
دستشو که کامل پایین آورد تازه لب های پر و گوشتی گالفو دید
نزدیکش بودن، درست مقابل چشمش
اونها حسابی خوردنی بودن
مثل یه توت فرنگی آبدار و گوشتالو
زبونشو روی لبش کشید دهنش آب افتاده بود
با شنیدن قدم های افراد ناشناس،گالف بی اختیار خودشو بیشتر تو بغل میو که کمی از هم فاصله گرفته بودن جا کرد
کاملا بهم چسبیده بودن جوری که دیک میو و دیک گالف بخاطر هم قد بودنشون، بهم چسبیده بود
میو آب دهنشو به زحمت قورت داد
نفسش به شمار افتاده بود چه اتفاقی براش افتاده بود؟
چرا همش مثل تازه به بلوغ رسیده ها رفتار میکرد؟
YOU ARE READING
🌌 endless sky 🌌(mewgulf)
Fanfiction🌌تکمیل شده🌌 فکر کنم منم نابینا شدم... گالف فقط تاریکی میدید و من فقط یه جفت تیله ی آبی رنگ... فیک میوگالفی🌻☀️ ژانر:عاشقانه/ درام/ رومانتیک / +18 #mewgulf
part5 (I'm not ok)
Start from the beginning
