♻️ •S 2: Chapter 40•♻️

4.3K 861 42
                                    

وقتی در خونه رو به قول سهون مثل گاو پشت سرش کوبید و فریاد " اول جوراب هات رو در بیار بعد بیا تو" ی لوهان که یه جورایی مثل صدای سوت در بعد وارد کردن رمز درست بود به گوشش نخورد، ابروهاش با تعجب بالا رفتن و بعد وقتی وارد هال شد و لوهان رو درحالی که روی کاناپه دراز کشیده بود و توی کیسه فریزر نفس میکشید دید، نیشخند زد.

-ایندفعه سهون رو دیدم یه پلاستیک میدم توش بگوزه برات میارم شاید با تنفسش زودتر خوب شی...

بکهیون با بدجنسی گفت و وقتی دید که حتی همچین جمله ای هم باعث وحشی شدن دوستش نشد، کوله اش رو روی زمین انداخت و با نگرانی به سمت کاناپه رفت. کنار لوهان نشست و به صورت رنگ پریده اش خیره شد.

-لو..؟ چی شده ضدعفونی کننده ی چینی من؟

بکهیون درحالی که دستش رو روی رون لو گذاشته بود، جوری که انگار درحال تبلیغ یه برند ماده شوینده است گفت.

_مادربزرگم از چین زنگ زد بهم... نیم ساعت پیش....

لوهان برای چند ثانیه کوتاه پلاستیک رو از دهنش جدا کرد و بعد باز مشغول تنفس توش شد.

- خب؟ تنها چیزی که میتونه حال الانت رو بعد از تلفن ننه بزرگت توجیه کنه اینه که بهت گفته باشه تمام این سال ها تو پسر این خانواده نبودی و از لب جوبی که از فاضلاب سرچشمه میگرفت پیدات کردن...

بکهیون با حالتی که تا حدی از نگران به پوکر تغییر ماهیت داده بود گفت و پلاستیک لوهان باز برای چند ثانیه کوتاه از لب هاش جدا شد.

-گفت داره میاد سئول تا زندگی موفق و قشنگم رو از نزدیک ببینه و خیالش راحت شه...

لوهان جملاتش رو جوری که انگار فرشته مرگ و زندگی از دو طرف داشتن روحش رو مثل طناب بازی به سمت خودشون میکشیدن گفت و باز پلاستیک رو به خودش چسبوند.

-اوه فاک.. پس اونی که همیشه پشت تلفن جوری باهاش از زندگیت حرف میزدی که انگار پسر رئیس جمهوری ننه بزرگت بود؟

لوهان اینبار بدون اینکه کیسه تنفسش رو از خودش جدا کنه سرش رو تکون تکون داد و با نگاه فلاکت زده اش به بکهیون خیره شد.

-چیه؟! چرا یه جوری نگاه میکنی انگار تنها وصله ناجور زندگیت منم؟!

بکهیون بعد از چند لحظه تحمل نگاه خیره ی لوهان روی خودش با حرص بهش توپید و لوهان بدون اینکه تاثیری گرفته باشه با غم نگاهش رو به سمت دیگه ای چرخوند.

-اصلا حالا که اینطور شد وقتی ننه بزرگت اومد با شرت میشینم وسط هال تو جورابم پاپ کورن میریزم ميندازم تو هوا میخورم...

بکهیون با اخم تخسی گفت و لوهان رو به پهلو چرخوند و با حرص کوبید در کونش و بعد از روی کاناپه بلند شد و به سمت اتاقش رفت.

😈°Karma Is a Bitch°😈 Where stories live. Discover now