♻️ •S 2: Chapter 3•♻️

5.2K 1K 314
                                    

کی فکرش رو میکرد زندگی و قضا و قدر دوباره اینجوری مقابل هم قرار بدتشون؟

در واقع چانیول تمام این سالها لحظه ای به اینکه دوباره با هم روبرو بشن فکر نکرده بود...اون وقتی از اون شهر و مدرسه دل کند تصمیم برای همیشه از یاد و خاطره موجودی به اسم بیون بکهیون هم دل بکنه و انقدر تلاش کرد تا موفق شد...

اون تصمیم...تصمیمی بود که تمام زندگی چانیول رو تحت الشعاع قرار داد...و حالا کارمای لعنتی دوباره اون کوچولوی عوضی رو جلوش گذاشته بود و البته باید دیوونه میبود که فکر میکرد چانیول قراره دوبار از یه جا نیش بخوره!

-قراره حسابی خوش بگذره توله کوچولو...

با تمسخر زیر لب همینطور که نگاهش روی صورت بکهیون میخ شده بود گفت و دوباره جونگین بی خبر رو کنجکاو کرد.

-میخوای زر بزنی بگی چه خبره یا نه پارک چانیول؟

چانیول نیشخندی زد و زبونش رو روی لب هاش سر داد.

-خبرای خوب... نظرت چیه دِیت ات رو صدا کنی بهمون ملحق بشه؟

چشم های کای برقی زد. دیگه الان براش مهم نبود چه جنی لحظه ورود به کافی شاپ بدن نه چندان مقدس دوستش رو تسخیر کرده...الان ترجیح میداد روی قسمت شیرین ماجرا تمرکز کنه!

خواست بلند بشه که چانیول مچش رو چسبید.

-من رو معرفی نکن و اگه چیزی گفتم سوتی نده! البته امیدوارم احتیاجی به اینکه تو احمق رو وارد قضیه کنم نشه!

-هاه!؟

چانیول چشم هاش رو چرخوند و هوفی کشید. کای گاهی واقعا احمق میشد!

-فقط همین گهی که گفتم رو بخور و انقدر فکر نکن...حالا برو...

جونگین با حرص دستش رو ازاد کرد و یه فحش زیر لبی داد و رفت سمت میزی که چندین متر با میز خودشون فاصله داشت و چانیول با اشتیاق تمام مشغول تماشا شد. مدت ها بود برای چیزی اینجوری هیجان زده نشده بود!

بکهیون تازه داشت به بخش هیجان انگیز اتفاقی که داشت برای کیونگِ بی حوصله تعریف میکرد میرسید که متوجه پسری که با یه نیشخند جذاب داشت بهشون نزدیک میشد شد و دهنش به همون حالت باز موند و باعث شد کیونگ سو به سمتی که بکهیون خشکش زده بود بچرخه و با دیدن جونگین تند تند پلک بزنه. چون ظاهرا همین الان یه الهه یونانی وسط کافی شاپ ظاهر شده بود و داشت میومد سمتشون...

-اممم...سلام....فکر کنم من و تو با هم قرار داریم...

جونگین رو به کیونگ سوی شوکه گفت و بعد لبخندی هم به بکهیون زد.

-تو هم با دوستم قرار داری...راستش ماشینش وسط راه بازی دراورد و دیر رسیدیم...فکر کنم به خاطر لباس هاتون شما دوتا همدیگه رو اشتباه گرفتید...

😈°Karma Is a Bitch°😈 Where stories live. Discover now