part 26

184 53 286
                                    

لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.

( وی به روی خودش نمیاره داشت یادش میرفت مارت بذاره.🙄🚶🏻‍♀️)

لی بی توجه به کل کل های همیشگی اون دوتا، مشغول غذا خوردن بودن. جکسون با دیدن این صحنه سریع اومد و پشت میز نشست.

جک: گه گه چطور تونستی بدونی ما شروع کنی؟

لی: اگه قرار بود منتظر شما بمونم باید غذای یخ زده میخوردیم

جک: بازم این درست نیست گه...میتونستی خیلی مهربون ازمون بخوای بیایم غذا بخوریم...همه غذاهارو تموم کردی الان

لی: شکموی همیشه گرسنه...این همه غذا اینجاست خب بخور

جک: نخیر شاید من میخواستم از این چیزایی که تو خوردی بخورم

همونطور که حواس لی رو با حرف زدن پرت کرده بود، تند تند برای خودش غذا کشید و ظرفش رو پر کرد.

لی: انقدر حرف نزن جک غذات رو ب......

با دیدن ظرف پر از غذا مقابلش، چپ چپ بهش نگاه کرد. جکسون لبخند گنده ای، به طوری که تمام دندوناش رو توی چشم لی کنه زد و مشغول غذا خوردن شد.

لی سری تکون داد و بعد از غذا کشیدن برای ژان که با لبخند بهشون خیره بود، خودش هم مشغول خوردن شد.

جکسون که نمیتونست مدت طولانی ای ساکت بمونه،  همونطور که لقمه اش رو میجویید به حرف اومد.

جک: راستی....چه عجب یادت....اومد باید.....برامون......جبران کنی

+ اهه جکسون اول لقمت رو قورت بده بعد حرف بزن

جک: خب....حالا....

لی: کارمون داری مگه نه؟؟

با سکوت ژان، جکسون سریع گفت:

جک: لطفا بذار اول غذا بخوریم بعد بگو....میخوام یک لقمه رو با خیال راحت از گلوم بدم پایین

ژان خنده ی کوتاه کرد و جواب داد:

+ بعد شام میگم.....فعلا غذاتونو بخورید

لی سری تکون داد و بلاخره تا زمان پایان غذاشون، بینشون سکوت ایجاد شد. البته به این خاطر بود که جکسون میخواست سریع تر غذاش رو بخوره تا کنجکاویش بابت حرف های ژان خیلی زود رفع بشه.

یک ساعت بعد هرسه تاشون طبق معمول وقت هایی که یک نفر قرار بود چیز مهمی بگه، توی سالن نشسته بودن و فردی که قرار بود حرف بزنه، روی مبل تک نفره رو به روی دو نفر دیگه نشسته بود.

جک: خب ژان میشنویم

+ دوتا موضوع هست که میخوام بگ.....

جک: اول، دومی رو بگو

Need For SpeedWhere stories live. Discover now