part 19

201 58 242
                                    

لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتون نره
کیوتی ها.

( قبل از شروع پارت بگم که شرمنده من نتونستم کامنت های پارت قبل رو جواب بدم، سعی میکنم تا فردا جوابشون بدم.)

***********

دو هفته بعد

تمام دو هفته بعد رو درگیر کار جدیدش بود و خوشحال بود که از صب تا شب، وقتی برای افکار سمی و زخم زننده اش نداره.

ولی خوشحالیش وقتی از بین رفت که وقتی به خونه رسید تونست توی ماشینی که نزدیک خونه پارک شده بود، ییبو رو تشخیص بده.

بعد از اون نه تنها افکارش به محض رسیدن به خونه آزادانه توی سرش جولون میدادن، بلکه باید افسار قلب سرکشش رو هم میگرفت که اون رو لب پنجره اتاقش، یا سراغ ییبو نبره.

گرچه گاهی این افسار از دستش در میرفت و گوشه ای از پرده رو کنار میزد تا ببینه ییبو هنوزم اونجاست یا نه؟!

و هربار ییبو همونجا بود! هرشب تا صبح ییبو توی ماشین جلوی خونه اش میموند ولی هیچ کاری نمیکرد. شاید جرعتش رو نداشت یا خجالت میکشید؟ دلیلش هرچی بود برای ژان اذیت کننده بود.

درست همون روزی که تصمیم گرفت بره سراغش و ازش بخواد این کارش رو تموم کنه، دیگه خبری ازش نشد. خودش هم متوجه نشد ولی وقتی پرده رو کنار زد و اثری از ییبو ندید، نا امیدی تمام وجودش رو در بر گرفت. ولی شاید اینطوری براش بهتر بود.

روز ها پشت سر هم میگذشتن و حالا یک هفته ای میشد دیگه خبری از ییبو نبود. یکی، دو روز اول خیلی براش سخت بود ولی درگیر شدنش با کار جدیدش باعث شد کمی فراموشش کنه.

بلاخره بعد از مدت ها موفق شده بود مجوز یک آموزشگاه نقاشی رو بگیره و واقعا از این بابت خوشحال بود. درسته خوشحالیش از اندازه ای که باید خیلی کمتر بود، ولی همونم برای شرایط روحی داغون ژان خوب بود.

یک هفته بعد هم به سرعت گذشت و حالا ژان با لبخند مهربونی مشغول آموزش نقاشی به هنرجوهاش بود. از اینکه میدید چقدر به نقاشی علاقه دارن و هیجان زده ان تا بتونن مثل ژان نقاشی بکشن، واقعا خوشحال میشد.

با لبخند مشغول توضیح دادن به یکی از هنرجوهای خردسالش بود که تلفنش زنگ خورد. با همون لبخند توضیحش رو تموم کرد و وارد دفترش شد. موبایلش رو درآورد و با دیدن اسم تماس گیرنده، لبخند از روی لب هاش محو و جاش رو به اخم غلیظی داد.

+ جناب وانگ

× سلام ژان

+ سلام..موردی پیش اومده؟

لحنش به قدری سرد بود که آقای وانگ پشت خط معذب شده بود ولی چاره ای نداشت.

× راستش سهام دار ها میخوان ببیننت و مستقیم باهات صحبت کنن. میدونی که اگه نیای میتونن واست دردسر درست کنن

Need For SpeedWhere stories live. Discover now