ییبو از شیائو ژان پرسید"همه چیز آماده است؟" و از پشت بغلش کرد تا قبل از رفتنشون کمی نوازشش کنه.
ژان با عشق به مراقبتی که با چشمهای بسته میگرفت، جواب داد"هوم"
ژوچنگ درحالی که کیفی که تنفگش داخلش بود زمین میذاشت، جواب داد"آره همه چیز آماده"
شوان لو یادآوری کرد "تو مراقب بیرون باش!" دختر نگران بود که آخرش چی میشه اما نمیتونست کاری جز دعا کردن برای امنیتشون انجام بده.
اونها به دختر نگران خیره شدن و لبخند اطمینان بخشی بهش زدن.
ژوچنگ سری تکون داد"البته که هستم" و به دنبالش به ییو و ژان اشاره کرد.
ژان بهش دستور داد"لطفا تا وقتی بیام مراقب دفتر مرکزی باشین. تا زمانی که ماموریت انجام نشده به کسی حق ورود ندین، چون هنوز مطمئن نیستیم که امنه یا نه، به علاوه این مکان رو میشناسن" خودش رو از آغوش ییبو دور کرد و رفت تا تمامی اسلحههایی که برای مواقع اضطراری اطراف مقر پنهان کرده بود، چک کنه"به علاوه باید هر نیم ساعت یه بار حواستون به افراد مشکوکی که اطراف منطقه هستن باشه، متوجه شدید؟" به زیر دستهاش گفت و همگی جواب مثبت دادن و به رئیسشون اطمینان خاطر دادن.
بعد سمت پدر و مادرش رفت و بغلشون کرد"شما هم مواظب اینجا باشید بابا، مامان" و بعد خودش رو کنار کشید و به سمت ییبو برگشت.
ییبو گفت"بیا بریم؟" و دستش رو دراز کرد.
ژان دستش رو بلند کرد و دستهاشون تو هم قلاب شد"هوم!"
...
هر سه با آمادگی از اتاق بیرون رفتن. ژان بار دیگه به در نگاه کرد و حس کرد ییبو دستش رو میکشه. به جفتش لبخند زد.
ژان اول ییبو رو تا خارج از منطقه غربی رسوند تا بعد به مقصدش بره. شیشه رو پایین کشید و قبل از اینکه بره جفتش رو صدا کرد"مراقب باش!"
آلفا لبخندی زد و به شیشه ماشین تکیه داد و بعد از بوسیدن لب امگاش گفت"هستم. تو هم وقتی بهم نیاز داشتی حتما زنگ بزن. اگه دیدی حالت بده عقب نشینی کن"
"هستم. هستم" و آلفا قبل از اینکه عقب بکشه و بهشون پشت کنه اه امگا لبخند زد.
...
اونها جاده طولانیای رو رانندگی کردن، از چراغهای کم نور کنار خیابون و درختهای بلند و خونههای بزرگ رد شدن.
ژان نگاهی به ژوچنگ انداخت"کجا رو انتخاب میکنی؟" و بعد نگاهش رو به جاده داد.
"بین شاخههای درختای اطراف خونه رهبر میتونم جای بهتری برای هدفگیری پیدا کنم"
همونطور که رانندگی میکردن رفته رفته تعداد خونهها و چراغها کم شد و تعداد درختها بیشتر شدن. احتمالا دیگه خیلی به خونه رهبر نزدیک بودن. میتونستن نورهای در ورودی رو که مسیر رو تا هشت متر روشن میکرد، ببینن.
ژان پرسید"هوم، چیدمان عمارتـش رو حفظ کردی؟ با این حال تو ساعتی که بهت دادم هست" و سرعت ماشینش رو کم کرد.
ژو چنگ گفت"حفظم، میتونی همینجا پیادم کنی" و ژان قبل از اینکه مقابل نور دروازه قرار بگیره، ژوچنگ رو پیاده کرد.
ژان به دوستش که داشت آماده رفتن میشد، یادآوری کرد"مراقب باش!" ژوچنگ برای آخرین بار به عقب نگاه کرد و بهش اشاره کرد"هوم. تو هم همینطور. من به عنوان پشتیبانت اینجام!" بهش اطمینان داد و در نهایت خودش رو بین درختها پنهان کرد. ژان تا وقتی که بین درختها پنهان بشه دنبالش کرد و بعد سمت خونه رهبر حرکت کرد.
...
انتهای جاده ایستاد و چشمهاش رو به دروازه مقابلش دوخت. بعد یکی از نگهبانها نزدیک ماشینش شد و با صدای آهستهای پرسید"بله، کارتون با رهبر چیه؟"
به همون اندازه حرفهای جواب داد"اوه، من وقت ملاقاتی نگرفتم، اما میخوام رهبر رو ببینم"
"میتونم اسمتون رو بدونم قربان؟"
"شیائو ژان"
نگهبان تعظیم کرد و با در آوردن تلفنش به شمارهای زنگ زد"قربان، شخصی به اسم شیائو ژان اینجاست تا رهبر رو ملاقات کنه" ژان نمیتونست بشنوه پشت خط چی جواب داد اما میدونست ژائو شوانه. نقشه خوبی بود، بعد از لو دادن خائن همونجا دستگیرش میکردن.
نگهبان تماس رو قطع کرد"میتونید وارد بشید قربان" و دروازه باز شد.
ژان قبل از داخل شدن به ویلا گفت"ممنونم"
...
"هایکوان گه"ییبو با ورود به دفتر هایکوان احوالپرسی کرد. مرد بزرگتر مشغول آماده کردن تفنگش قبل از گذاشتن تو کیف مخصوصش بود.
هایکوان سمت صدا برگشت"اوه، اینجایی. آمادهای؟"
ییبو سرش رو تکون داد و قدمی برداشت، دو ساعت مشکی بیرون آورد که معمولی به نظر میرسید. توضیح داد"این عوض شده، به آژانس ژان متصله، اونها میتونن همه چیز رو تا زمانی که دستمونه نظارت کنن، به علاوه میتونیم در صورت لزوم باهاشون ارتباط بگیریم"
"اوه، خوبه!" و ساعت رو گرفت و قبل از اینکه به ییبو نگاه کنه کلاسیک بودنش رو تحسین کرد"خب بریم؟"
ییبو سرش رو تکون داد و بعد از برداشتن کیفش بهش پشت کرد. هایکوان هم از دفتر خارج شد و دنبالش کرد.
...
هر دو مقابل ساختمونی دو قلو ایستادن و به بالای ساختمون سمت چپی خیره شدن.
هایکوان گفت"دفتر رهبر بالاترین طبقه است. منم میرم رو پشت بوم اون یکی ساختمون"
ییبو سری تکون داد"هوم"
هایکوان ضربهای به شونهاش زد"مواظب باش"
ییبو جواب داد"هستم، تو هم همینطور"
هر دو راهشون رو رفتن، یکی سمت راست و یکی سمت چپ.