rocks(completed)

By roodkhune

15.1K 3.6K 2K

شاهزاده‌ ناخدای کشتی سلطنتی رو تبعید می‌کنه به جزیره شخصی خودش. مرد دریاها غمگین و عصبی، هر روز لابه‌لای صخر... More

cast
مقدمه۱
مقدمه۲
مقدمه۳
پارت دوم
پارت سوم
پارت چهارم
پارت پنجم
پارت شیشم
پارت هفتم
پارت هشتم
پارت نهم
پارت دهم
پارت یازدهم
پارت دوازدهم
پارت سیزدهم
پارت چهاردهم
پارت پانزدهم
پارت شانزدهم
پارت هفدهم
پارت هیجدهم
🔞پارت نوزدهم
پارت بیستم
🔞پارت بیست و یکم
🔞پارت بیست و دوم
پایان

پارت اول

566 162 53
By roodkhune

ل: باز که اینجایی...

ز: فکر می‌کردم تنبیه دفعات پیش اصلاحت کرده.

عصبانی بود؟ نه.
همین که لیام دیگه بین خاک و آفتاب و آب نمی‌پخت، کافی بود.
مرد لجباز جوری حاضر نبود برگرده و به زین نگاه کنه که انگار اون، عزیزی رو جلوی چشمش کشته.

نزدیک رفت.
پشت بدن عضلانی و روشن‌ترشده‌ لیام نشست.
پاهاشو از دوطرفش رد کرد و دست‌هاش، مرحمی روی پوستش نشوندن.
دو هفته بود که زین می‌اومد و قسمت‌های سوخته پوستش رو تیمار می‌کرد.
لمسش می‌کرد و نوازشش می‌کرد و لیام هربار فقط گیج می‌شد.
شاهزاده‌ای که ناخدای خائن رو مداوا می‌کنه، نوازشش می‌کنه و توی گوشش قصه میگه رو تو کدوم افسانه تعریفش کردن؟
بچه نبود که نفهمه، اما روح همیشه سرکش و آزادش، جدیدا از این زندان لذت می‌برد.

.....

از وقتی چشم‌هاش رو باز کرد، روی کشتی زندگی می‌کرد.
جنگیدن و حفظ کردن بدن نحیفش، خیلی زود ازش یه مرد قوی ساخت.
سن برای لیام مطرح نبود، اون می‌خواست زنده بمونه.
از زمانی که یکی از کارگرای کشتی پیداش کرد و با آب شیرین و پول دادن به زنای فاحشه‌خونه برای شیر دادن به نوزاد بینوا، زنده نگهش داشت تا زمانی که اون مرد از دنیا رفت و لیام کوچولو با دستای تپل و کوچکش، برای دیدبانی از طناب‌های پوسیده بالا می‌رفت تا وقتی که فقط سیزده سال داشت و وارد نیروی دریایی کشورش شد.
لیام در تمام این سال‌ها شوق زندگی داشت.
لیام حسرت یک خونه رو توی دلش داشت.
آزادی و رهایی چیزی بود که تو چشم‌هاش منعکس می‌شدن اما قلبش مدام هوس لنگر انداختن می‌کرد.
تعلق، چیزی بود که لیام محتاجِ داشتنش بود.
به عنوان یک ناخدای جنگی نمی‌تونست بازنشسته بشه، پس خیانت رو پذیرفت تا شانسش رو برای فرار از این کشور و یک زندگی ساکن امتحان کنه.
اما روزگار، سکون و آرامش رو از راه دیگه‌ای بهش هدیه داد.

Continue Reading

You'll Also Like

172K 25.5K 31
Larry+a little bit of ziam 👬 Strong language ⛔ Drug using🚫 Smut🔞 #1 in, onedirection لویی از زندگی بیزاره و هری عاشق زندگیه.... یا، داستان نویسنده...
113K 4.6K 43
(This is not machine translated!) (Starts from chapter 241.) A guy in his late twenties one day wakes up in someone else's body and realises he's gon...
16.9K 406 19
Willow is not from the world of Narnia but from the same world as the Kings and Queens of Old. she along with the handsome Prince Caspian have the ow...
4.6M 350K 91
Betrayed by the people she once loved, cared for, and protected, Queen Gatria is determined to make everyone suffer and feel her wrath. With the inte...