part 2 : Heavy snow

3.1K 198 10
                                    

حتی با وجود دستکش دستهاش داشت یخ میزد و تصمیم گرفت استراحتی به خودش بده و خودشو گرم کنه به محض اینکه داخل شد دستکش هاشو در آوردو دستشو جلو دهنش گرفت و با نفس هاش سعی در گرم کردنشون کرد.
(آه چهقدر بیرون سرد بود) جیمین تصمیم گرفت برای خودش قهوه درست کنه. در حالی که روی مبل راحتی مشغول استراحت بود صدای زنگ تلفن رو شنید..جیمین دوباره نادیده اش گرفت.
(اگر انقدر بد نیاز به کوتاهی مو داره میتونه بره به یه آرایشگاه دیگه) جیمین گفت و تو قهواش شکر ریخت. تازه داشت احساس گرما میکرد که دوباره یخ زد.
صدای زنگ تلفن بود.چشمای جیمین لرزید..اون مرد برای موهاش خیلی پافشاری میکرد.
بالاخره جیمین گوشیو برداشت (سلام؟) جیمین پرسید ولی صدایی نشنید به جز صدای باد. مثل این بود که مرد بیرون بوده باشه.
(آقا؟ حالتون خوبه؟ امیدوارم که شما بیرون نباشید چون هوا خیلی سرده...) ولی هیچ جوابی نشنید جیمین بازهم تلاششو کرد و سلام کرد ولی چیزی نشد پس سریع تلفن رو قطع کرد حالا دلش میخواست بره خونه و بخوابه. سرشو روی میز گذاشت و از شیشه به بیرون خیره شد هوا خیلی سرد بود مطمعنا مشتریی قرار نبود بیاد.
همونطور که منتظر بود دوباره تلفن زنگ خورد (اون رو مخ حروم...) وقتی تلفن به زنگ خوردنش ادامه داد جیمین گوشیو گرفت و داد زد (سلام؟) اما اینکار برای مرد پشت خط جالب میومد چون با شنیدن صدای اعصبانی جیمین بازهم ساکت مونده بود. جیمین دیگه میدونست اون یه مریضه که فقط داره باهاش شوخی میکنه (هاها چهقدر بامزه...برو و یکی دیگرو اذیت کن) و تلفن رو قطع کرد.
الان جیمین دیگه اهمیتی نمیداد که رئیسش ببینتش..اون واقعا اعصبانی بود.
جیمین به ساعت نگاه کرد و به این فکر کرد که قبل ازینکه به خونه بره حداقل باید برف هارو تمیز کنه جیمین به سمت بیرون رفت و به پارکینگ نگاه کرد که تمیز بود و سه تا ماشین اونجا بود به احتمال زیاد اونها تمیز کرده بودن پس رفت جلوتر تا تشکر کنه اما مردی با عجله بیل رو گرفت و مشغول پاک کردن رد پاهاش شد اون خیلی عجیب بود، لعنتی انگار تازه دلیل اونهمه برف رو میفهمید..اونها چیزی زیر برف قایم کرده بودند . جیمین با نگرانی به اطرافش نگاه کرد و آروم عقب رفت و به آرایشگاه برگشت و تمام سعیشو یکرد تا فکر کنه اون فقط یه نوجوون دردسر ساز بود..ولی فکر میکنه چی میشه اگر اینطور نباشه؟ جیمین با ترس در و پشت سرش بست همون لحظه تلفن زنگ خورد. سریع به طرف تلفن رفت تا بگیرتشو سر هرکی که پشت خطه داد بزنه.
(از زنگ زدن به من دست بردار! این چه بازی ایه که داری میکنی؟!)
(هیچ بازی کردنی نیست..من منظورم فقط کاره)
جیمین نفس عمیقی کشید (برای اینکه سرتون داد زدم معذرت میخوام آقا...من روز بدی داشتم و آخرین چیزی که میخوام اینه که یکی یکسره بهم زنگ بزنه پس لطفا آرایشگاه دیگه ای رو پیدا کنین که اون خدمات رو داشته باشن.)
جیمین ساکت شد و مرد گفت (جیمین تو میبینی من آرایشگر دیگه ای رو نمیخوام..من تورو میخوام)
جیمین روی مبل راحتی دراز کشید (من فکر نمیکنم رئیسم اجازه بده که کارمنداش، مشتریاشو بدزدن) جیمین اضافه کرد (لطفا دوباره به اینجا زنگ نزنید ما اینجا این خدمات رو نداریم و نه قرار نیس از رئیسم بپرسم تنها پیشنهادی که میتونم بهتون بدم اینه که یا الان بیاین یا هیچ وقت.)
مرد پشت خط قطع کرد و جیمین یکم احساس بدی بهش دست داد به خاطر اینکه نتونست به اون کمکی کنه اما اون خوشحال بود ازینکه اون قرار نیست دوباره زنگ بزنه.
یا فقط خودش بود که اینطوری فکر میکرد...

یا فقط خودش بود که اینطوری فکر میکرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
missed call (kookmin smut)Where stories live. Discover now