𝐓𝐞𝐚𝐫

En başından başla
                                    

با تعجب به سمت اینه برگشت و با دیدن کبودی بنفش رنگ اه کشید و پیرهن استین داری رو تنش کرد...

و بعد از پوشیدن شلوارکش به سمت تهیونگ که همچنان با نگرانی بهش نگاه میکرد برگشت...

_ چیز خاصی نیست نمیدونم کی اینطور شده!

اخم های تهیونگ در هم شدن...

+ نمیدونی ؟چطور نمیدونی؟ اون یک کبودی بزرگ لعنتیه!

_ نمیدونم ته هیچ ایده ای ندارم چطور برام اتفاق افتاده میشه بیخیالش بشی؟ به هر حال اون فقط یه کبودیه!

صدای جونگ کوک کمی بلند تر از حد معمول بود و این نشون میداد عصبانیه!

+ معذرت میخوام... فقط نگران شدم

پسر مو بلوند به ارومی و با لحن دلخوری زمزمه کرد و خواست از اتاق خارج بشه که دستش توی دست پسر چشم قرمز قفل شد...

_ نرو... معذرت میخوام... تند رفتم

تهیونگ اما به سمت پسر بر نگشت...

درک نمیکرد چرا باید بخاطر همچین مسئله ای سرش داد زده میشد...

جونگ کوک به ارومی دست پسر رو سمت خودش کشید و تهیونگ رو بغل کرد...

سرش رو توی گردن پسر فرو کرد و بوسه گرمی روش نشوند...

_ معذرت میخوام ته... این روزا خیلی ذهنم درگیره... ببخشید سر تو خالیش کردم...

تهیونگ به ارومی دست هاش رو دور کمر عضلانی پسر حلقه کرد...

چطور میتونست دلخور بمونه...

جونگ کوک چند بار به ارومی گردن پسر رو بوسید تا به زیر گوشش رسید...

اون نقطه رو طولانی تر بوسید در حالی که یک دستش زیر تاپ سفید پسر میخزید...

ناله کمرنگی از بین لب های پسر مو بلوند خارج شد...

جونگ کوک به ارومی شکمش رو نواز میکرد...

_ آرزو داشتم کل دنیا رو باهات سفر کنم!

به ارومی زیر گوش پسر زمزمه کرد و باعث نشستن لبخند شیرینی روی لب های تهیونگ شد...

+ سفر میکنیم... همه جا رو میگردیم... دیگه آرزو نمیمونه!

هر دو توی نگاه هم غرق بودند و پسر مو بلوند با چشم هایی که میدرخشید میگفت...

جونگ کوک اه کشید و بوسه ارومی روی لب های پسر کاشت...

چشم های هر دو بلافاصله بسته شدند...

_ میگردیم...

پسر چشم قرمز اونقدر اروم زمزمه کرد که حتی خودش هم بزور شنید...

_ و از همین امروز شروعش میکنیم!

به هر حال اون جمله خبری نبود...

𝐂𝐮𝐫𝐬𝐞𝐝 | 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin