D'S POV :
(دی قول میده، دی بهش عمل میکنه :)
اینم ذوقی که قولشو داده بودم متن هم چک نکردم طبق معمول)تهیونگ به دعوت نامه توی دستش نگاهی انداخت و لبخند کمرنگی زد...
+ صورتی ؟ شرط میبندم انتخاب جین باشه!
با خنده گفت و کارت رو باز کرد...
با دیدن متن داخلش چشم هاش از تعجب گرد شدند و برق کمرنگی زدند...+ شما دوتا لعنتی
زمزمه کرد و قهقهه زد...
به خودش اومد و فهمید بعد از مدت ها لبخند روی لب هاش نشسته!...
روز زیبایی بود...
آفتاب به زیبایی میتابید و هوا دلچسب تر از روز های دیگه بود...
عطر گل ها مست کننده تر بود و تهیونگ میدونست امروز باید روز خاصی باشه!...
درست یک ماه از شبی که توسط جونگ کوک ترک شده بود میگذشت...
و خب دیگه کم کم داشت بهتر میشد و عادت میکرد ...
توی این یک ماهی که گذشت فقط سه بار پسر چشم قرمز رو دیده بود و اون هم به لطف جلساتی بود که هر دو باید توشون حضور پیدا میکردند...
و از خلاصه اون دیدار ها میشد به خیره شدن های پنهانی تهیونگ به جونگ کوک و بی اعتنایی های پسر کوچکتر بهش رو اشاره کرد...
اما همین هم برای تهیونگ کافی بود...
یک شیطان هیچ وقت عاشق نمیشه...
اما وقتی عاشق بشه تا ابد اون عشق رو توی قلبش نگه میداره...
حتی اگه دیگه معشوقش بهش اعتنایی نکنه...
و تهیونگ اهمیتی نمیداد...
اون جونگ کوک رو دوست داشت...
اون عشق براش با ارزش بود...
چیزی نبود که یک روزه بوجود اومده باشه...
از راه دوری اومده بود و مهمون قلب تاریکش شده بود...
و درست مثل شراب هر چقدر که قدیمی تر میشد خوش طعم تر میشد...
لبخند تلخی زد و مشغول خوندن متن دعوت نامه صورتی رنگ شد...
YOU ARE READING
𝐂𝐮𝐫𝐬𝐞𝐝 | 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕
Fantasy[ کامل شده] + اسمت چیه؟ _ لوسیفر + مثل شیطان؟ پسر کوچولو در حالی که با چشم های گرد براقش به مرد خیره بود زمزمه کرد... _ دقیقا مرد نیشخندی زد و مثل پسر کوچولو آروم زمزمه کرد... + اسم من جونگ کوکه ولی من کوکی رو ترجیح میدم _ چه مخفف احمقانه ای! + احم...