𝐈𝐧𝐯𝐢𝐭𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧 𝐋𝐞𝐭𝐭𝐞𝐫 𝐚𝐧𝐝 𝐜𝐡𝐞𝐫𝐫𝐲 𝐛𝐥𝐨𝐬𝐬𝐨𝐦𝐬

Start from the beginning
                                    

سلام به همگی...

الان که دارید این متن رو میخونید درست هزار سال از اشنایی ما دو نفر با هم میگذره...

و شاید خنده دار باشه و خیلی برای گرفتن این تصمیم دیر کرده باشیم...

اما این دعوت نامه الان توی دست های شماست تا خبر ازدواج ما رو بهتون برسونه!...

امیدوارم بتونیم شما رو توی جشن ببینیم!...

لطفا کت و شلوار نپوشید تا ما بتونیم تنها افرادی باشیم که اینکارو میکنن :)...

و خواهش میکنم لباس های روشن بپوشید و برای یک روز همه ی تاریکی هارو فراموش کنید...

این خبر ازدواج کیم سوکجین و کیم نامجونه...

لبخند روی لب های پسر حین خوندن متن دعوت نامه حتی یک لحظه هم لب هاش رو ترک نکرد...

با تموم وجود برای دوست هاش خوشحال بود...

با اینکه ازدواج ایده احمقانه ای برای دو شیطان به حساب میومد اما نتونست جلوی ذهنش رو بگیره تا ازدواج کردن با جونگ کوکی که حالا حتی نگاهش هم نمیکنه رو تصور نکنه!

+ بیخیال پسر حداقل جین یک فرشته اس!

چند ثانیه به جمله ای که به ارومی زمزمه اش کرده بود فکر کرد و لبخند تلخی زد...

+ حداقل اش جین تنها کسی نیست که عاشقه اون که حتی به تو نگاه هم نمیندازه!...

اروم خندید و از پشت میزش بلند شد...

امروز روزی نبود که دلش بخواد با فکر کردن به جونگ کوک و عشق یک طرفه اش خرابش کنه...

بی هدف وارد اتاق لباسش شد و رو به روی اینه بزرگ ای ایستاد...

به موهای بلوند شده اش نگاه کرد...

چقدر دلش میخواست جونگ کوک اونو با رنگ موهای جدیدش ببینه...

اما الان چندین روز از اخرین جلسه ای که توش پسر چشم قرمز رو ملاقات کرده بود میگذشت و تهیونگ سعی کرد اهمیتی به این نده که حتی اگه کوک بهش نگاه هم میکرد قرار نبود هیچ واکنشی ازش دریافت کنه...

اما خودش موهاش رو دوست داشت...

حداقل تمام تلاشش رو کرده بود تا نبود پسر چشم قرمز روش تاثیری نزاره....

گرچه هنوز هم شب ها توی اخرین اتاق طبقه اول میخوابید اما دیگه به خودش سخت نمیگرفت...

اگه جونگ کوک دوستش نداشت و نمیخواست ببینتش اون هم اذیتش نمیکرد...
.
.
.
.
.
.
.
.

سه روز از زمانی که دعوت نامه صورتی بدست تهیونگ رسیده بود گذشت و امروز روزی بود که تهیونگ باید کاخش رو به مقصد معینی که جشن قرار بود اونجا برگزار بشه ترک میکرد...

𝐂𝐮𝐫𝐬𝐞𝐝 | 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕Where stories live. Discover now