کاملا یادم رفته بود

233 13 0
                                    

آلبینو
قسمت ۱۸
_ خوش میگذره ؟
یوناس سر تکون داد .‌ پرید تو بغل لئون .‌
ظاهرا خیلی لئونو دوست داره .
لئون به من خیره شد .
اومد نشست پیشم و تو یه حرکت ناگهانی ...
منو بوسید .
خودمو کشیدم عقب .
خندید و هلم داد رو تخت ‌.
_ من موندم از چی خجالت میکشی . که رگ گردنت اینجوری باد میکنه .‌ ما که تا تهش رفتیم .‌
از رو خودم هلش دادم کنار .
محکم با کمر خورد زمین
_ اییی . دردم اومد .
یوناس داشت میخندید . جفتشون منو مسخره کردن .‌
_ میبینی داداشی ؟ خودشم میدونه مال منه .
خفه شو عوضی . من مال هیچکدومتون نیستم .
دستمو گذاشتم رو چشمام .
سرم بدجوری درد میکنه .
_ هی حالت خوبه ؟
سرمو تکون دادم . سردردم هی داره بدتر و بدتر میشه .
یهو حس کردم یه چیزی توی شکمم تقلا کرد و بعد ....
هر چی خورده بودمو اوردم بالا .
لعنتی ...
کاملا یادم رفته بود .
من ...
دوجنسه ام .
《 نکته : منظور از دوجنسه بودن خلق و خوی دخترانه نیست 》

albinoWhere stories live. Discover now