تو به فروش رسیدی

424 16 0
                                    

آلبینو
قسمت دوم
گوشه های لبش رفتن بالا و نیشش تا بناگوش باز شد .‌
_ حقا که قاتلی .‌ تا قبل از شلیکت اصلا نفهمیدم اینجایی ‌.
بلند شد و اومد سمتم .‌
چرا ؟ چرا گلوله مشقی بود ؟
یه قدم رفتم عقب ‌. دست بردم که چاقومو بردارم که ...
چاقوم نیست .
شکر نیست .
سمای جاسازی شده تو لباسم نیستن .
من با دست خالی ...
در مقابل رئیس یه مافیا با یه اسلحه .
بدبخت شدم .
هر قدم که میومد جلو من یه قدم میرفتم عقب .
اون خنده ی گشاد و اعصاب خورد کنش هنوز رو لباش بود .‌
لعنتی .‌ لعنتی .
یه نفس عمیق کشیدم و بهش خیره شدم .‌
_ نمیخوای بدونی اینجا چه خبره ؟
در حالی که میرفتم عقب گفتم .
_ خیانت تیم .
صدای خندش بلند شد .‌
_ نه عزیزم .‌ تو به فروش رسیدی

albinoWaar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu