albino

لئون

آلبینو
قسمت هشتم
صدای در باعث شد چشماش از روم برداشته شن .
حس سبکی میکردم .
به طرف در سرمو چرخوندم .‌
یه مرد قد بلند با موهای سفید و صورت رنگ پریده اومد تو .
این ....
لئون آلبینو ؟ پسر اول رئیس آلبینو مافیا .
لعنتی .
من گیر بزرگ ترین مافیای کشور افتادم .
مافیایی که بزرگ ترین رقیبش مافیای غربه .
لعنتی . لعنتی .
پسر از روی تخت پرید پایین و پرید تو بغل مرد .
_ داداشییییی .
مرد سرشو ناز کرد .
_ حالت خوبه یوناس ؟
پسر با ذوق سر تکون داد و به من اشاره کرد .
_ مرسییییی .‌ خیلی دوسش دارم .
مرد بهم خیره شد .
اون منو میشناسه ‌. تا حالا دوبار سعی کردم بکشمش . مطمئنم تلافیشو سرم در میاره .
_ فقط مراقب باش . این آقا ... یه قاتل حرفه ایه معروف به شین .‌ همین که بازش کنی میمیری ‌.
پسر بهم خیره شد . دهنش باز مونده بود .‌ از ذوق جیغ کشید و محکم مردو بغل کرد .
_ واهایییی . مرسی مرسی . عاشقشممممم .‌
لعنتی . حالا دیگه عمرا بتونم فرار کنم .‌
مرد اومد جلو و تو یه قدمیم زانو زد .‌
به چشماش خیره شدم .‌
پوزخند زد و بلند شد .
_ درست همونی که میشناسم . ویکتور تو مناقصه ۱۵ میلیون جاش پول داد .‌
پسر اومد و نشست رو تخت .
_ ۱۵ تا ؟ من ۳۰ تا میدادم . ارزششو داره . هیکلشو دیدی ؟
مرد دستکششو در اورد و گذاشت تو جیبش .
_ معلومه . تو نوع خودش اون یکی از بهتریناست . فقط مراقب باش باز نشه . وگرنه هممونو با هم میفرسته جهنم .‌
پسر دراز کشید رو تخت .
_ چشم .
حتی با اینکه دراز کشیده بودم میتونستم بگم قد لئون تقریبا اندازه ی خودمه .
حدودای 185 س.م . هم سنیم .
هر دوتامون ۲۷ سالمونه .
اون لعنتی تو نمردن خیلی وارده .
کمی تکون خوردم و سعی کردم بلند شم .
ولی بدنم بی حس بود .
دوباره خوردم زمین .
چشماشو تنگ کرد و به سمت پسر برگشت .‌
_ یوناس . باهاش چیکار کردی ؟
پسر چشماشو دزدید .
_ هیچی .
مرد نچ نچ کرد و اومد سمتم .‌
_ اگه بکشیش پدرتو در میارم فهمیدی ؟ دیوونه هم نشه . نقص جسمی داعمی هم نداریم ‌.
پسر سر تکون داد .
_ چشم . داغونش نمیکنم .
لئون دستشو برد تو موهای پسر و نازش کرد .‌
_ آفرین . اون برام مهمه میفهمی درسته ؟
پسر در حالی که داشت حال میکرد سر تکون داد .
چند ثانیه بعد لئون از همون راهی که اومده بود بدون هیچ حرفی برگشت .‌
باز من موندم و این عوضی سادیسم و اون لبخند گشادش