مافیای غرب

705 20 4
                                    

آلبینو
قسمت اول
سرم داره گیج میره .
این بارون لعنتی نمیخواد بند بیاد ؟
موش آب کشیده شدم .
لعنتی .
با دستای خودم رئیسو میکشم .‌
باورم نمیشه منو به مافیای غرب فروخت .‌ من که برده نیستم .
من قاتلم .
لعنتی .
حالم ..... اصلا ....
( صدای برخورد با زمین )
****
نیم ساعت قبل .
از پنجره آروم رفتم داخل .
" سوژه رو تخت خوابیده . "
* مراقب باش .به احتمال زیاد تنفگ یا چاقو زیر بالشتش داره .
دستمو گذاشتم رو گوشم .‌
" دریافت شد "
آروم آروم رفتم سمتش .
موهای بلوند . هیکل درشت . عضلات ورزیده .‌
این آدم خطرناکه .
اسلحه رو گرفتم سمت سرش .
فقط یه گلوله .
نفس عمیق کشیدم و ماشه رو فشار دادم .
بای بای رئیس مافیای غرب .
صدای شلیک گلوله تو اتاق پیچید .‌
بهش نگاه کردم .‌
مردن تو خواب باید راحت باشه .
وایسا .... چرا ....
داره میخنده

albinoWhere stories live. Discover now