𝐂𝐮𝐫𝐬𝐞𝐝 | 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕

𝐓𝐡𝐞 𝐖𝐨𝐥𝐟

جونگ کوک نمیتونست بزاره یونگهو بی دلیل تنبیه بشه اما میترسید جای یونگهو تنبیه نصیب خودش بشه!

_ مثل اینکه تو قرار نیست جوابی بهم بدی کوچولو هممم؟

با بدجنسی گفت و جونگ کوک اب دهنشو قورت داد...

+ یونگهو... ق... قوانینو کامل گفت... ا... اما... من ترسیده بودم و قوانینو فراموش کردم!

جونگ کوک با صدایی که حتی خودش بزور میشنید زمزمه کرد و تهیونگ لبخند محوی زد...
اذیت کردن اون بچه واقعا براش لذت بخش بود!...

_ پس یعنی قبول میکنی که قانون شکنی کردی و باید تنبیه شی؟

تهیونگ همچنان با لبخند به سرگرمی رو به روش نگاه میکرد در حالی که همچنان سرش پایین بود و دست های تپلش کنار بدنش مشت شده بودند و قلبش بشدت تند میزد!

جونگ کوک میدونست تنبیه اصلا چیز خوبی نیست!
توی پرورشگاه زیاد تنبیه اش میکردن...
اون مطمئن بود که از تنبیه شدن متنفره پس ابرو های بانمکش رو در هم کرد و سرش رو بالا گرفت و به چشم های مشکی و براق لوسیفر خیره شد...

+ نه

با قاطعیت و در حالی که لب های قرمزش به جلو مایل شده بودند گفت و ابرو های تهیونگ از تعجب با بالا مایل شدند!

_ نه؟

لوسیفر با بهت پرسید و جونگ کوک با عصبانیت عجیبی به سمت مرد قدم برداشت و حالا درست رو به روش ایستاده بود...

تهیونگ هیچ ایده ای نداشت که این پسر بچه کله نارگیلی که با عصبانیت جلوش ایستاده چه فکری داره که مشت محکمی که به رون پاش اصابت کرد باعث شد حتی بیشتر بهت زده بشه!

+ بد... بد... تو بدی... من نمیزارم تو منو تنبیه کنی خودم تنبیه ات میکنم...

جونگ کوک همونطور که به پاهای لوسیفر مشت میزد گفت و حالا اخم های مرد هر لحظه بیشتر در هم میشدن!

با عصبانیت دست های بچه رو توی مشتش گرفت و فشرد...

_ به چه جراتی منو زدی بچه؟

+ من بچه نیستم من کوکی ام کوکی!

جونگ کوک فریاد زد و اخم های تهیونگ بیشتر در هم شد...

توی یک چشم بهم زدن بچه رو از روی زمین بلند و کرد و در حالی که پشت میزش مینشت پسر بچه رو روی پاش گذاشت...

جونگ کوک حالا متعجب از اتفاق ناگهانی و سریعی که رخ داده بود به مرد نگاه میکرد...

_ من

تهیونگ زمزمه کرد و انگشت اشاره اش رو روی قفسه سینه پسر فشرد و ادامه داد

_ صاحب توام!...

گفت و به چشم های گرد و براق بچه خیره شد...

_ من...

کمی مکث کرد و بعد ادامه داد : تصمیم میگیرم با تو چیکار کنم...