White nights

2K 363 124
                                    

بکهیون  روی چمن های پشت ساختمان سلف قدیمی دانشکده درازکشیده بود. نور خورشید از لا به لای برگ های صنوبر خاکستری روی صورتش میتابید و گرمای دلنشینی بهش القا میکرد. کتاب "شب های روشن" رو نیمه باز روی چمن ها رها کرد و دستش رو بالا برد تا رقص سایه ی برگ های درخت کهنسال رو روی انگشتهاش تماشا کنه. نمایش دیدنی و لذت بخشی بود و در ترکیب با خنکای باد پاییزی حس خوبی بهش میداد. فکر کرد: " میخواهم از یاد ببرم، همچنان که از یاد میروم " و با خودش گفت حتما باید اون رو یکجایی گوشه ی دفترچه ش یادداشت و شاید حتی توی اپیزود بعدی پادکست ازش استفاده کنه.

-هیونگ! باز اینجا خوابیدی؟

صدای بم و عمیقش از چند متر اونطرف تر شنیده میشد. نفس نفس میزد و به نظر میرسید که مسیری طولانی رو بی وقفه دویده باشه. مثلا از سالن ورزش تا اینجا؟ حتما باید خسته شده باشه.

لبخند کمرنگی زد و پلکهاش رو باز روی هم فشرد. این لحظه رو دوست داشت. صدای پاهای چانیول توی گوشش میپیچید، برگ ها با سر و صدا میرقصیدند و باد و نور خورشید بدنش رو در آغوش گرفته بودند. سفت و محکم. پس برنارد نباید همین حالا ساعتش رو از جیبش بیرون می آورد و زمان رو متوقف میکرد؟

حتی وقتی چانیول کنارش روی چمن ها نشست و بازدم عمیقش رو با اغراق بیرون فرستاد، چشمهاش رو باز نکرد و حتی وقتی پسر قد بلند دستش رو سایه بانی در برابر نور خورشید و پوست روشن بکهیون قرار داد، به خودش اجازه ی برهم زدن این خلسه ی شیرین رو نداد.

-هیونگ !! تو خیلی زیبایی~

چانیول بعد از یک سکوت طولانی و کشدار، زیر لب با صدایی آهسته و نامطمئن زمزمه کرد و بعد وقتی پلکهای بکهیون لرزید و مردمکش روی صورت پسر خم شده بالای سرش نشست، چانیول بالاخره چال گونه ش رو به نمایش گذاشت. دستش رو کنار برد و اجازه داد نور خورشید مستقیم روی صورت بکهیون بتابه و بعد به رنگ چشمهاش که حالا روشن تر شده بودند، خیره شد.

-عرق کردی لویی! چرا انقدر دویدی؟

و بعد نشست و از توی کوله ش یک بسته دستمال کاغذی و بطری سودا بیرون آورد.

-داشتم دنبالت میگشتم.

چانیول به سادگی جواب داد و همزمان آب گاز دار رو یک نفس سر کشید. بکهیون به برآمدگی برجسته ی گلوی پسر روبروش که مدام بالا و پایین میرفت، خیره شد و با خودش فکر کرد " تا کجا دنبالم میای، چانیول؟" اما سوالش رو پیش خودش نگه داشت و فقط لبخند کمرنگی روی لبهاش نشوند.

-امروز نمیای مسابقه رو ببینی هیونگ؟ اینبار خودم رو حسابی براش آماده کردم.

و بعد آستین تیشرتش رو تا زد و بازوی ورزیده ش رو به نمایش گذاشت. بکهیون هیچ ایده ای نداشت بازوی عضلانی چانیول چه ارتباطی میتونه با بسکتبال داشته باشه؟ اما چیزی نگفت و به لبخند زدنش ادامه داد.

FogbowWhere stories live. Discover now