*6*

205 27 41
                                    

قبل از اینکه شروع کنین بهتون میگم ک اینقدر خودتونو خسته نکنین و کامنت نذارین...ب خدا راضی نیستم اینهمه کامنت میذارین و ووت میدین...نکنین توروخدا😏این قسمت از نظر من یکی از مهمترین قسمت هاست و اگه بهش بی توجهی کنین دیگه مث ادم آپ نمیکنم،شرط ک نمیتونم بذارم ولی شاید اصن دیگه آپ نکردم...پس منو عصبانی نکنین و بچه های خوبی باشین😐
...

فردای روز بعد نایل با صدای لوکاس از خواب پرید ولی وقتی اطراف اتاقش رو نگاه کرد اثری از اون پسر ندید.

ساعت روی دیوار هشت صبح رو نشون میداد و برای بیدار شدن در یک روز تعطیل اصلا زمان خوبی نبود.

صدای لوکاس هنوز هم میومد ولی اینبار به جای هری،نایل رو صدا میزد.

لوکاس:نایلللل.

"اون دیوونه اینجا چیکار میکرد؟" تنها سوالی که در اون لحظات توی ذهن خسته نایل میچرخید همین بود.

نایل:من توی اتاقمم لوکاس.

با صدای خشداری گفت و روی تختش نشست و چندبار پلک زد تا چشم هاش به نور عادت کنه.

لوکاس وارد اتاق شد و برگه‌ای که توی دستش بود رو روبه روی نایل گرفت.

لوکاس:نایل اینو روی در زده بودن...دارین خونه رو از دست میدین.

نایل سعی کرد نوشته های روی برگه رو بخونه ولی وقتی نتونست بیخیالش شد.

نایل:حتما کار النوره.ولش کن مهم نیست.

درحالی که از روی تخت بلند میشد گفت.

لوکاس:نمیدونم...شایدم مهم نیست.

گفت و برگه رو روی میز مطالعه نایل گذاشت.

لوکاس:کجاست؟

نایل:پایین نبود؟

نایل گفت و به سمت دستشویی توی اتاقش رفت.

لوکاس:نه.

نایل:حتما توی اون معبد تکنولوژیشه.

لوکاس:خب پس من میرم ببینم چیکار میکنه.

بعد از این حرف لوکاس نگاهی به خودش توی آینه انداخت و خواست از در بره بیرون که نایل از دستشویی خارج شد و گفت

نایل:وایسا منم باهات بیام.

اونا از خونه خارج شدن و به سمت لابراتور تحقیقاتی هری که چند متر از خونه دورتر بود رفتن.

Age Of Extinction[L.S]Where stories live. Discover now