میدونی من هیچ وقت اون دختر سفید چشم رنگی نبودم که همه دوسش دارن
هیچ وقت اون دختر درس خونه ۲۰ کلاس یا حتی متوسطه رو به بالا نبودم
هیچ وقت اون خواهری نبودم که داداشش پشتش باشه
حالشو خوب کنه
برعکس گند میزد اون همیشه به حال بدممن اون دختر بابای نبودم که باباش نازشو بکشه
روز ها از ساعت ۲ خونه باشه و باهات حرف بزنه و بازی کنه یا تو درسات کمکت کنهمن اون دختر لوس مامانی نبودم که مامانش مدام قوربون صدقش بره مرحمی رو زخمش باشه نه نمک
من هیچ وقت مخاطب خواص یکی نبودم
یا عزیز یکیهیچ وقت قوی نبودم رو پای خودم باشمو از حقم دفاع کنم
هیچ وقت ...هیچ وقت چیزی نبودم تو زندگیم
من فقط یه دختر سبزه با موی کوتاه چشمای مشکی هستم که داداشش هیچ وقت پشتش نبود باباش هیچ وقت خونه نبود همش پی مواد بود
دختری هستم مامانش به ندرت مهربونه همش دعوا و کتک هست
من دختری هستم که کارنامش فقط ۱۷ بود
دختری دردشو همش با گریه نشون میده از همه ادما میترسه
دختری که دوست هاشم فراموشش میکنن
دیگه مخاطب خواص جای خود دارهمن اون دختری هستم که داره حس میکنه احوالش رو به تباهی هست ولی باز به این زندگی به قول خودش نکبت بار چسبیده حتی خودش هم دلیلشو نمیدونه فقط میخواد زندگی کنه
دوست داره راحت شه از همه اون ترس ها همه اون ادما
دوست داره طعم دوست داشنتو حس کنه