Part 5

5K 864 2.1K
                                    


هری

داریم به تولد لویی نزدیک میشیم و من حالم کاملا خوب شده قراره به مناسبت تولد لویی یه جشن بزرگ بگیرند تا بتونه هرچه زودتر جفتش رو پیدا کنه . از فکر اینکه اون جفتش رو پیدا کنه اصلا خوشم نمیاد . به نظرم بدون جفت خوشگلتره

کل خونه رو تمیز کرده بودیم. سالنی که محل جشن بود رو هم آماده کرده بودیم . آلفاها و بتاهای گله های اطراف هم دعوت شده بودند .

این چند وقت اینقدر سرم شلوغ بود که لویی رو زیاد ندیدم . البته آلفا موقعی که اومد سروقتم بهم گفت حق ندارم برم نزدیکش دیگه یا اصلا باهاش حرف بزنم . هرچند اگر آلفا اینا رو هم نگفته بود من خودم هم جلو نمیرفتم . مثلا میخواستم برم پیشش چی بگم ؟ ما دوست نیستیم . ما هیچی نیستیم .

تصمیم گرفتم برای اینکه حواس خودم رو از لویی پرت کنم برم از دور دورا دور زاغ سیاه لویی رو چوب بزنم .

رفتم تو حیاط پشتی ، جایی که محل تمرین گاردها بود . اون بیشتر وقتش رو اونجا میگذرونه . اونا رو تمرین میده و با هم اخبار امنیت مرزهامون رو مرور میکنند . . وقتی رسیدم اونجا دیدم درست حدس زدم . لویی بین چند نفر ایستاده بود و داشت نحوه صحیح یه تکنیک رو بهشون یاد میداد . گاردها باید بلد باشند هم در فرم انسانی به خوبی بجنگند هم در فرم گرگ

من در هر دو فرم بی مصرفم . آلفا هیچ وقت نزاشت تمرین کنم یا چیزی یاد بگیرم . به نظرم امید داشت یه بار بر اثرحمله گرگه های ولگرد کشته بشم و از دستم خلاص بشه . ولی من چهارچنگولی به زندگی چسبیدم .هاه حالت جا بیاد آلفاخان.

همون دور نشستم رو زمین و بهشون خیره شدم . شاید بتونم همین جوری یه چیزی یاد بگیرم . بعدا هرچی فهمید م رو زین انجام میدم ببینم درست یاد گرفتم یا نه. ظاهرا باید دست طرف رو بگیری پشتت رو بکنی . با کمک پشتت طرف رو بلند کنی بندازی زمین بعد خودت رو با آرنج بندازی رو قفسه سینه طرف . . اوف زین قراره خیلی دردش بیاد

ه- زیییییییییین

توی لینک ذهنیمون داد زدم

ز- دردددددددددددد. چرا داد میزنی ؟

ه- کجایی؟ بیا یه چیز باحال یاد گرفتم

ز- نچ .. ابدا .. برو یه یکی دیگه رو پیدا کن . من هنوز از اون دفعه ای که شیرینی هات رو روم امتحان کردی مریضم .

ه- نه خوردنی نیست .

ز- قراره بلایی سرم بیاد ؟

My AlphaWhere stories live. Discover now