6-I'm not DRUNK!!

697 115 61
                                    

Third prove  [Magnus]

بی هدف توی خیابونا قدم میزد،اشکاش صورتشو پوشونده بودن و اون هیچ اهمیتی نمیداد که مردم با تعجب به اون پسر ریزه میزه ای که داشت راه میرفت و گریه میکرد نگاه میکردن.

اتفاقات سیزده سال پیش مثل فیلم از جلوی چشماش رد میشدن،بدون هیچ کم و کاستی!احساس میکرد نفساش هرلحظه سنگین تر میشه

Flashback

تنها توی پذیرایی نشسته بود و منتظر بود تا پدرش از سرکار برگرده،قول داده بود براش اون ماشینی که دوست داره رو بخره و بیاره.

بالاخره صدای چرخش کلید توی در اومد،با ذوق از روی مبل پایین پرید و سمت در دویید.پدرش با دیدن اون روی زانوش نشست تا بتونه پسر کوچولوش رو بغل کنه،مگنس دستاشو محکم دور گردن پدرش حلقه کرد

ازمودئس:فسقلی بابا چطوره؟
گونه نرم مگنسو بوسید،مگنس با لحن شیرین بچگونش جواب پدرشو داد
مگنس:خوبم بابایی...ماشینم کو؟

ازمودئس خندید و مگنس روی زمین نشست
ازمودئس:پس برای همین انقدر مهربون شدی فسقلی!
ساک کاغذی که دستش بود رو به مگنس داد،مگنس با خوشحالی اونو از دست پدرش گرفت و فورا جعبه ای که توش بود رو در اورد،با دیدن ماشین قرمز توی جعبه چشماش برق زد.

ماشینو از توی جعبه در اورد و بهش نگاه کرد
ازمودئس:دوستش داری؟
مگنس گونه پدرشو محکم بوسید
مگنس:خیلی قشنگه بابایی مرسی!

سمت اتاق مادرش دویید تا ماشین جدیدشو به اونم نشون بده
مکنس:مامان مامان ببین ماشینم چقدر قشنگه!
با دیدن مادرش که روی تخت دراز کشیده بود و چشماش بسته بود سرجاش خشکش زد

اروم اروم جلو رفت و با دستای کوچولوش اروم بدن مادرشو تکون داد تا بیدار بشه
مگنس:مامان بیدار شو!چرا انقدر بدنت سرده؟
خواست پتورو روی مادرش بکشه اما با دیدن خنجری که توی شکم مادرش فرو رفته بود دستاش بی حرکت موند.پتو از توی دستش افتاد،دستشو اروم جلو برد و روی لباس پر خون مادرش کشید،دستشو بالا اورد و با چشمای اشکی به خون روی دستش نگاه کرد.فکر به اینکه مادرشو از دست داده دیوونش میکرد

مگنس:مااااماااان!!!

با شنیدن صدای فریاد مگنس،پدرش و رگنور که تازه از مدرسه برگشته بود سمت اتاق دوییدن.رگنور زودتر به اتاق رسید،با تعجب اول به دست خونی مگنس و بعد به جسم بی جون مادرش نگاه کرد
رگنور:مامان؟

بی حرکت جلوی در ایستاده بود و حتی پلک هم نمیزد!پدرشون وارد اتاق شد و شوک زده سمت همسرش رفت و نبضشو گرفت
رگنور:مُ...مرده؟
ازمودئس با چشمای پر اشک سمت رگنوری که حالا پشت سر مگنس ایستاده بود نگاه کرد،چی باید به پسراش میگفت؟

Then came YOU[Malec]Where stories live. Discover now