Chapter 80

372 51 17
                                    


رزالین:"بچه ها بیاین جرئت یا حقیقت بازی کنیم"

هری:"خیلی بازی خزیه"

الایزا:,دقیقا اگه هم زیاد نباشیم باحال نیست منم باید برم سر کتابام تا بتونیم بابای کج و کوله رو از زندان دربیاریم"

هری:"درضمن برای انجام این بازی باید مست باشیم که فکر کنیم باحاله"

خ.اسمیت:"به من نگاه کن من موقعی که نوجوونم بودم بنظرم احمقانه بود"

رزالین نالید:"مامان حداقل تو طرف منو میگرفتی"

الایزا بالبخند به رزالین که با خنده به مامانش اعتراض میرد نگاه کرد تو این مدت اونا دوباره روابطشونو بازسازی کرده بودن و رزالین واقعا بخاطرش خوشحال بود و البته خ.اسمیت هم با جدیت تمام مراقب رزالین بود و این لبخند رضایتو به لب الایزا مینشوند اصلا نمیتونست خودشو جای رزالین مجسم کنه اینکه باردار و تنها باشی و حتی مادر خودتم بهت بگه که ازت متنفره
الایزا هیچوقت از طرف لویی طرد نشده بود حتی وقتیکه حسابی عذاب آور میشد هربار مایه ی آرامش الایزا بود و با توجه به رفتار چند هفته پیش مادر رزالین میشه راحت گفت که لویی در عین جوونی و بی تجربگی یه پدر کامل و بینقص بود و بینهایت صبور  میتونست الایزا رو تحمل کنه و احساس گناه از اینکه تمام مدت یه دختر نق نقوی آشغال بوده تمام وجودشو پر کرد دلش میخواست زودتر از شر تینا خلاص بشه تا با خیال راحت بتونه به لویی بگه که الساست و ازش بخاطر تمام ثانیه هایی که با بدبینی اونو متهم کرده و باهاش بد رفتاری کرده معذرت بخواد و بهش بگه چقدر دلش براش تنگ شده

رزالین:"خواهش میکنم من هیچوقت درست و حسابی نتونستم بازی کنم خیلی طول نمیکشه"

و انقدر مثل بچه ها التماس کرد که همگی قبول کردن ولی بشرطی که چیزای احمقانه و حال بهم زن از هم نخوان که انجام بدن
رزالین:"اول از هری شروع میکنیم میخوای قربانیت کی باشه؟"

هری با لبخند احترام آمیزی گفت:"خ.اسمیت"

خ.اسمیت:"خب؟"

هری:,جرئت یا حقیقت؟"

خ.اسمیت:"جرئت"

ودخترا هردو باخنده گفتن:"اووووووووووو"

خ.اسمیت:"زود تا پشیمون نشدم"

هری با خنده گفت:"الایزا رو ببوسین"

الایزا:"عمرا"

رزالین:"مامان انجامش بده"

الایزا:"خ.اسمیت با تمام احترام نزدیک شدین نشدین"

اما برخلاف انتظار همه خ.اسمیت از جاش بلند شد و دستاشو روی گونه های الایزا که تماما خشک شده بود گذاشت و صورتشو جلو برد چشمای الایزا مثل وزغ بیرون زده بود اما در آخرین لحظه خ.اسمیت تغییر مسیر داد و گونه اشو بوسید"

DaddyWhere stories live. Discover now