Proteraiótita (PrIoRIty)

9.9K 1K 483
                                    




دستاشو زیر کمر لیام گره کرد و بدنش رو بالاتر کشید تا تماما سطح بدناشون در تماس باشه

به ارومی کنار گوشش رو بوسید و زمزمه کرد

ز-لیام

لیام بازو های برهنه شو لمس کرد و با همون تن صدا جواب داد

ل-جانم ؟

زین روی گونه ش بوسه های پشت هم گذاشت و به لبش رسید

عمیق بوسیدش

ز-من خیلی دوستت دارم مرد

لیام لب پایینش رو لحظه ای بوسید ولبش روی ته ریش مشکیش کشید

گردنش رو بوسید و چندتا نقطه رو ساک زد . لیام نفس های اروم میکشید و موهاشو نوازش میکرد

زین دست هاشو روی بالاتنه ی لیام میکشید و پوست برزنه ش رو ستایش میکرد با بوسه های ارومش که روی بدن لیام میذاشت

لیام دست راست زین رو بالا کشید و سر انگشت هاشو بوسید و مک ارومی که به انگشت اشاره ی زین زد باعث شد زین بایسته و بهش نگاه کنه

مرد جذابی که بهش از بالا خیره بود باعث میشد نفسش بند بیاد

زین چونه ش رو روی شکم لیام گذاشت و چشماشو بست

ل-بیب ؟

زین چشماشو باز کرد و به چشمای شکلاتیش نگاه کرد

ز-لیام

ل-خوبی

لیام نیم خیز شد و باعث شد زین هم رو به روش بشینه . لحنی که اسمش رو صدا زده بود متفاوت بود ...انگار که نفس کم داشت .

ز-لیام ... نمیتونم حتی ...

نگاهش رو از لیام گرفت و به دست هاشو نگاه کرد که روی پای لیام بود

ل-نمیتونی چی ؟ ببینمت

ز-خیلی برام پرستیدنی و خاصی ...اونقدر که حس میکنم وقتی میبوسمت نمیتونم حرارت پوستت رو تاب بیارم . این حس که همه ی وجودت ماله من بشه عقل از سرم میگیره ...دست و پام رو بی حس میکنه

صداقت توی چشماش که با عشق همراه بود لیام رو غرق میکرد

لیام صورتش رو قاب گرفت و پیشونی هاشون رو بهم چسبوند .

لب هاشو به ارومی روی هم حرکت کرد .

لیام با حرکت لب هاشو اکسیژن رو به بدن عشقش برمیگردوند

وقتی لب های لیام بین لب هاش بود انگار دنیا ایستاده بود و اون نقطه همه چیز زین بود .

دست های زین پشت کمر لیام نشست و بدنش رو به خودش نزدیک تر کرد

وقتی دهنش باز شد و زبون لیام به زبون گرمش پیچید هر دو روی زانوهاشو بلند شدن و همو به طرف یکدیگه کشیدن

ALEKTO [ziam]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt