-گفتم که میرسه… ولی فجر نمیکردم تنها بیاد
هری زمزمه کرد و لبخندش جون گرفت… دل تو دلش نبود تا اسباب بازی هاش رو ببینه!اسباب بازی هایی که تمام پس انداز خواهرش به پاش رفته بود بی اینکه بدونه ولی کی گفته که هری احساس پشیمونی یا خجالت میکرد?
ماشین توی نزدیکی ماشین آده از حرکت ایستاد و با ساکت شدن موتورش سکوت به سوله برگشت.
-خوشگلای من کجااااان?
هری با هیجان و لحن ریتیمیکی به اون دختر که از ماشین پیاده میشد و به خاطر حرکات هری میخندید گفت و بعد بی معطلی به سمت صدنوق عقب دوید .
مقابلش ایستاد و با انگشت های کشیده اش که رینگ هاش روی پوست سفیدش میدرخشیدن روی در صندوق ضرب سریعی گرفت و با شنیدن تقه ی باز شدن قفل صندوق فریاد کوتاهی از هیجان کشید.
-اینم از بچه هات!
دختر با صدای ظریفش گفت و دستش رو روی شونه ی هری گذاشت و با دست دیگش اغراق شده هری رو به دیدن چیزهایی که منتظرشون بود دعوت کرد.
-مالو… آده بیاین ببینیدشووون… خدای من
هری که با دیدن قطعه های الکترونیکی که آده هیچ ازشون سر در نمیاورد و کامپیوتر هایی که شبیه کامپیوتر های معمولی نبودن و ظاهر سخت و بی تزیینشون شاهد این قضیه بود ،تقریبا جیغ زد و محکم گونه ی دختر رو بوسید و باعث شد قهقهه بزنه.
-چطوره?
-تو معرکه ای… تو معرکه ای… تو معرکه ای
هری از بین دندون های بهم چسبیده اش گفت و کمر باریک دختر رو با دست های بزرگش گرفت و بلندش کرد… این حرکات هیجانی برای هری عادی بود پس آده تعجب نکرد با اینکه میدونست هری چقدر از اون دختر بیزاره!
دختر خندید و خودش رو از بین دست های هری بیرون کشید و کنار
-هرنوع باج افزاری که بخوای روش نسب میشه… از فکر اینکه قراره باهاشون چیکار کنی هیجان زده میشم… راستی باید بهم جایزه بدی
دختر گفت و لبش رو جمع کرد و ابروش رو بالا داد… آده و مالو نیم نگاهی بهم انداختن و ترجیح دادن حواسشون رو با وسایلی که هنوز توی صندوق عقب دختر بود پرت کنن.
هری که از رسیدن مورد علاقه هاش سرخوش بود و بیزاریش رو از اون دختر خوش اندام و اب زیرکاه رو از یاد برده بود دستش رو به در ماشین که حالا کنارش ایستاده بود تکیه داد و صورتش رو به دختر که دست به سینه مقابلش ایستاده بود نزدیک کرد و لبخند زد.
-چرا?
-برات چیزی روش نصب کردم که میکشتی خودتو پیداش نمیکردی!
هری که کنجکاو شده بود و درعین حال دلش میخواست اینبار با اون دختر که حسابی از وضعیت راضی بود بازی کنه دستش رو دور کمر دختر انداخت و نزدیک تر کشیدش.
YOU ARE READING
Trouble mark •|L.S•|•Z.M|• COMPLETED
FanfictionHighest ranking : #1 in fanfiction -خدای من... تو بلدی خفه شی? -باور کن نه!
10.[It's time!]
Start from the beginning
