part 18

4K 525 217
                                    

میخوام این قسمتو بترکونینااااا😂😂😹😹

د.ا.د لیام

وقتی زین با هری اومد داخل دیدم که نگاه چپ چپ بهم انداخت و بعد رفت کنار لویی نشست

تامم اومد داخل سریع خودمو رسوندم بهش قبل از اینکه بخواد بره سمت زین بازوشو گرفتم

-من با تو یه حرفی دارم تام

با تعجب نگاهم کرد

-باشه لیام چرا انقد حرص داری

با چشمام به بیرون اشاره کردم:بیرون

سرشو تکون داد و دنبالم اومد

به محض اینکه رسیدیم بیرون یقه ی لباسشو کشیدم کوبوندمش به دیوار

-چته؟

-دور و بر زین چی میخوای؟

ابروهاشو داد بالا و نیشخند زد:چیه میخوایش؟ از قبل واسه امشب رزروش کردم

عصبی شدم:ببین چی میگم فقط یبار دیگه فقط یک بار دیگه دور و بر زین ببینمت دیکتو درمیارم میبرم کاری میکنم دیگه تا آخر عمرت نتونی کسیو به فاک بدی فهمیدی؟؟؟

از لای دندونام حرف میزدم سعی میکردم داد نزنم

دستاشو به نشونه ی تسلیم آورد بالا:باشه بابا چرا داغ میکنی!کیته مگه؟

-دوست پسرم

-پس چرا تو کون جردی؟اون اینجا نشسته بود غصه میخورد

-چون به خودم مربوطه

-باشه باشه

-فقط یادت باشه اخطارو دادم

یقه شو ول کردم کتمو درست کردمو رفتم

داخل جرد خداحافظی کرد و رفت

فقط چشمم به تام و زین بود تام رفت کنار و دیگه نزدیکش نشد زینم فقط پیش لویی موند

د.ا.د زین

وقتی از مهمونی برگشتم خودمو پرت کردم تو تخت نمیدونم باید به کاراش حسودی میکردم یا ذوق میکردم!

هری بهم گفت که لیام فرستادتش تا بیاد و منو بیاره داخل بعدم دیدم که تامو کشید بیرون و تام آخرش دیگه سراغم نیومد

ولی یاد جرد که میوفتم همش دود میشه میره هوا!

صبح با صدای کنجکاو مامان از خواب پاشدم

-پاشو چقد میخوابی!!

-صبح بخیر!!

-چی شد لیامو دیدی؟

سرمو تکون دادم

-چی شد؟

-هیچی دیروز نذاشت درسمو حذف کنم رزیو فرستاد سراغم

-واووو اینکه عالیه

-آره ولی وقتی رفتم کافه جلوی چشم من دوست پسر سابقشو بغل کرد

Betting/ziam ~ By Atusa20Where stories live. Discover now