part 13

3.6K 496 41
                                    

بعله همش با استرس میرم نگا میکنم ببینم پاک شده یا نه پارت قبل😂
کامنت و ووت فراموش نشه🙈
..........

د.ا.د زین

-لو چی شد؟

بعدا از اینکه هری بهم طعنه زد و از کنارم رد شد لویی با قیافه ی آویزون اومد بیرون

-هری میگه لیام قضیه ی شرط بندی رو فهمیده

لویی سعی میکرد آروم بهم بگه چون من آدم عصبی ایم

-چ..چی؟؟ فاک...از کجا؟

-وقتی داشتیم حرف میزدیم شنیده!!

موهامو با حرص عقب دادم و سمت در دوییدم لوییم دنبالم اومد

قبل از اینکه برم بیرون دستمو گرفت

-زی صبر کن نرو واستاده شب برو الان عصبیه یه چی میگه همه چی بدتر میشه

-ینی چی لویی من نمیخوام از دستش بدم

اشک توی چشمام جمع شده بود لویی دستمو ول نکرد دنبال خودش کشید و رفتیم توی حیاط پشتی

-زین منو نگاه کن هری یه چیزایی راجع به اینکه لیام حال روحی خوبی نداره کلا میگفت من فقط دارم میگم بدترش نکن

-میدونم بهم گفته

دستمو گذاشتم جلو دهنم که صدای گریم بلند نشه یه چیزی توی دلم بود انگار جلوی نفسمو میگرفت

یه حسی بهم میگه که دیگه نمیتونم لیامو داشته باشه اشکام همینطوری از چشمام پایین میریخت

لویی اومد جلو و سرمو گرفت توی بغلش

-لویی...من... نمیخوام اینطوری بشه

لویی حرفی نمیزد واقعا نمیدونم چیکار کنم خودمم اگه جای لیام بودم دیگه اعتماد نمیکردم!!

د.ا.د لیام

چشمام دیگه نمیبینه بدی اعتیاد به الکل اینه که دیگه راحت مست نمیشی!
دیگه با دوتا پیک سرت داغ نمیکنه
دیگه الکل جلو درداتو نمیگیره حس اینکه یه چیزی داره قلبتو سوراخ میکنه اینکه حس کنی یه آشغال اضافه ای اینکه حس کنی چقدر خر بودی که باهات بازی شده دیگه با الکل از بین نمیره

نمیدونم چقدر از این خوردم روش نوشه الکل ۳۰ درصد ینی هر یه قلپی که ازش میخورم ۳۰ درصدش الکله
دیگه اهمیت نداره! گلومو میسوزونه ولی هیچی دیگه اهمیتی نداره!

واقعا صداش که داشت بخاطر خر بودنم بهم میخندید از سرم نمیره! واقعا انقدر بی ارزشم؟

صدای زنگ در میاد ولی اصلا حال ندارم پاشم الکل بهم سرگیجه داده ولی فکرامو ازم نگرفته

زنگ در قطع نمیشه فاک بهش سعی کردم آروم بلند شدم و درو باز کردم

هری با دیدنم دستش شل شد و کیفش افتاد پایین سریع اومد داخل و زیر بازومو گرفت

Betting/ziam ~ By Atusa20Where stories live. Discover now