part 12

3.7K 480 39
                                    

شما رو با این قسمت تنها میذارم 😁
اگه باز غیب شد،شده چهار بار میذارمش ولی میذارم😐 شمام حوصله به خرج بدین مرسی😊
.......

د.ا.د زین

الان حدود یکی دو هفته است که مامانم برگشته منم اکثرا پیش لیامم در حد فاک بهش وابسته شدم دست خودم نیست

اون مهربون هات کیوت باتوجه خوشتیپ کلا همه چی تمومه از بهتر برعکس من صادقه

اون هر احساسی داره بهم میگه برعکس من که حتی حقیقتو راجع بهم نمیدونه

نمیدونه من پدرم دومین مرد ثروتمند لندنه دلیلی ندارم که کار کنم نمیدونه که دوستام به رابطمون به اسم شرط بندی نگاه میکنن

اون هیچی دربارم نمیدونه در حالی که اون با من مثل کف دسته من باهاش رو راست نیستم

رسیدم دانشگاه برای اینکه واسمون زیاد حرف درنیارن هر چی باشه لیام استاده نمیتونه ابهتشو از دست بده یا بقیه بگن در حق بقیه اجهاف میکنه بخاطر رابطش با یه پسر،تنها میام دانشگاه

دلم واسه ویراژ دادن با لامبورگینیم تنگ شده! ولی خب خیلی وقته سوارش نشده

وقتی رسیدم به راهرو بچه ها توی بودن لویی،رزی،کایل و چند نفر دیگه

-سلام بچه ها

ل-سلام زین

ک-چه خبر پسر

-سلامتی

-زین از شرط بندی چه خبر جدیدا زیاد با استاده میپلکی

شت کاش یادشون میرفت الکی خندیدم

-خب فکر کنم من بردم

ک-اوووو پس بیا پولتو بدیم

اصلا نمیخوان راجع بهش حرف بزنن ولی مهم تر مخفی نگه داشتن رابطم با لیامه

-من بهش احتیاجی ندارم خودتونم میدونین

ل-لوس نشو به هرحال شرط این بود که با استاد پین بخوابی دیگه فکر کنم از الانه خوابیدی نه؟

شت لویی چرا با اینا هم دسته؟؟

-آره

چشمامو چرخوندم بچه ها پولارو گذاشتن رو هم

رزی-خب پس چی که اون میبره اون زین مالیک کبیره!!

خندید و سرمو تکون دادم

-کاری نیست که زین مالیک نتونه بکنه!

همه خندیدیم پولو گذاشتم تو جیبم که بعدا یه کاریش بکنم

رزی-بریم الان استاد پین میاد کلاس

د.ا.د لیام

-الو لیام داری میای؟

-آره تو پارکینگم

-میشه داری میای یه قهوه بیاری؟سردرد داره میگاد

Betting/ziam ~ By Atusa20Where stories live. Discover now