یک هفته بعد
Zayn
الان یه هفته از اون ماجرای پماد و مهربون شدنلیام گذشته ولی از اون روز به بعد لیام همش از
من فرار میکنه دیگه با هم رابطه نداشتیم ولی اون
حتی از نگاه کردن و حرف زدن با من دوری میکنه
احساس میکنم فکرش خیلی درگیره منم تو این خونه
پوسیدم نه بیرونی نه هیچی صبح لویی بهم زنگ زد
و گفت با بچه ها بریم کلاب منم از خدا خواسته قبول
کردم حالا که خدا رو شکر لیام مثل قبل ازارم نمیده
بهتره منم یکم شاد باشم و خوش بگذرونم لبخندی رو
لبم اومدLiam
پیش هری نشسته بودم همه چیز رو برای هری
تعریف کردم از روز اولی که زین رو دیدم تا همین
الان رو براش تعریف کردم مو به مو گفتم که روز
اول با کمربند زدمش فقط هری میدونست من
بعضی وقتا قرص مصرف میکنم اون روزم به خاطر
اون قرصای روان گردان لعنتی با کمربند افتادم
به جونش وگرنه من سادیسم که ندارم هری با
چشمای ریز شده نگاهم میکرد بالاخره زبون باز
کرد و شروع کرد به حرف زدن
هز. یک اینکه خاک تو سرت چقد گفتم اون قرصای
لعنتی رو نخور روز اول زدی پسر مردمو له کردی
دو بازم خاک تو سرت که این همه تو خونت عذابش
دادی حالا یه کاری کرده اون واسه مامانش عصابش
خورد بوده میدونم ابروتو برده ولی بازم تو نباید
باهاش اونطوری برخورد میکردی ولی در مورد
دفعه ی اخرو عذرخواهی خفنت (تک خنده ای کرد)
با حالت مرموزی گفت : باید بگم که ..............
لی. که؟؟؟؟؟؟؟؟
هز. فعلا یه عکس ازش نشونم بده اول تا بگم
لی. نمیشه اول بگی ؟؟؟
هز. نوچ
پوفی کردمو رفتم تو اینستا پیج زین و پیدا کردم
جدید ترین عکسشو نشون هری دادم گوشی رو
از دستم کشید چند ثانیه به عکس نگاه کرد بعد
یهو دستشو گذاشت رو دیکش و گفت
هز. فااااک آبم این چه قدر خوشگل و هاته
یه لحظه انگار از عصبانیت داغ کردم به قدری که
اگر کسی که این حرفو زده بود هری بهترین دوستم
نبود الان فکشو اورده بودم پایین اخم کردم گوشی
رو گرفتم ازش گذاشتم تو جیبم و زیر لب غریدم
لی. خفه شووو هز
نیشخندی زد و باز شروع کرد به حرف زدن
هز. اوه اوه لیام پین غیرتی میشود بعدشم مگه
فقط منم این عکس و الان کلی ادم دیدن و مطمئنا
نود درصدشون روش جق زدن
با این حرفش اخمام بیشتر رفت تو هم اصلا باید
بگم زین کلا از خودش عکس تو اینستا نزاره
هز. حالا داغ نکن بیا به ادامه ی بحثمون برسیم
اقای اخلاق تازه یادم افتاد یه چیزی میخواست
بگه پس بهش نگاه کردم و سرمو تکون دادم
لی. راستی چی میخواستی بگی
هز. خب ببین لیام با چیزایی که تو تعریف کردی
من فکر میکنم یعنی فکر که نه تقریبا مطمنم که
تو...تو دوسش داری
چشمام گشاد شد بعد خنده ی عصبی و هیستیریکی
کردم و شروع کردم به حرف زدن
لی. چ..چی میگی هری؟؟...من...فاک نه من دوسش
ندارم هری چشماشو چرخوند و گفتهز. اگه دوسش نداری چرا انقدر واسه درد
درد کشیدنش ناراحتی ؟ چرا اینطوری روش
غیرتی میشی ؟ اگه دوسش نداری چرا انقدر
واست مهمه ؟ چرا انقدر بهش اهمیت میدی؟؟
کلافه از جام بلند شدم رو به هری با داد گفتم
لی. نه نههه اون واسم اهمیت ندارههههه
سریع زدم بیرون از خونه ی هری سوار ماشین
شدم سرمو گذاشتم رو فرمون حرفای هری
تو سرم میچرخید دیوونه میشم وقتی با خودم
فکر میکنم حرفاش راسته نه نه نباید این اتفاق
بیوفته من باید به خودم و هری ثابت کنم که
دوسش ندارم
............................سلااااام
هزا وارد میشود
بازم مرسی واسه کامنتای قشنگتون
راستی باید بگم هنوز قفلم رو اهنگ زین یا خودتون
میدونید؟؟؟
عاری عاری من یه زیکواد دیوونه ام و به این افتخار
میکنم ....عاه
کامنت: 20
ووت: 20بای
I love you
ESTÁS LEYENDO
My Love
Fanficلیام : من دوست دارم زین : شوخیه جالبی بود لیام : من شوخی نمیکنم تو چی ؟ زین : متاسفانه منم دوست دارم لیام : تا ابد دوست دارم عشق من (my love ) زین : منم دوست دارم عزیزم