عطر

7.1K 1K 598
                                    


Chapter 11

Liam P.O.V:

زین بعد از اینکه حرفاشو تو گوشم زمزمه کرد, خیلی ریلکس رفت و شروع به خوردنه صبحونش کرد! لعنتی اون میدونه و این همه سال پنهانش کرده بوده...

دیگه میلی به خوردن ندارم پس به سمت خروجیه آشپزخونه میرم که صداش به گوشم میرسه:

*دیگه سعی نکن از اون احمقه دیشبی راجبه گذشتش اطلاعات بگیری پین چون عواقب خوبی واست نداره! یادت نره که این منم که تمام روز پیشتم...

شت اون واقعا میدونه! انگار هر لحظه با اونه و فقط نمیتونه اونو کنترل کنه...جوابی بهش نمیدم و گوشیمو برمیدارمو از اونجا میام بیرون

چند وقتیه با نایل حرف نزدم پس شمارشو پیدا میکنم و قبل از برقراریه تماس گوشیم زنگ میخوره, وارده اتاقم میشم و درو میبندم:

+چی شده ماریا؟

حوصلشو ندارم و اونم میفهمه پس مختصر و مفید جوابمو میده:

-هیئت مدیره از شما گزارش کار راجبه زین مالیک رو میخوان و خیلیم عصبانین از تأخیری که داشتین تو فرستادنش

به جهنم که گزارش میخوان اونا مگه تو این باتلاقی که من توش دست و پا میزنم بودن که هی زر میزنن...اینا تو ذهنم میچرخن ولی از دهنم یه چیزه دیگه بیرون میاد:

+بگو مورده پیچیده ای بوده و با توجه به شکست پزشکای برترشون تو 8 ساله اخیر من فرصت بیشتری میخوام و راجبه نتیجه ام...

دو دلم اگه بهشون بگم که زین دو شخصیتیه کلا اوضاع حل میشه و اونم به تیمارستان برمیگرده و منم واسه این موضوع به هدفه قدیمیم نزدیک تر میشم...

پس تصمیمو میگیرم:

+و راجبه نتیجه ام فعلا چیزی دستگیرم نشده!

میدونم که از این کارم پشیمون میشم...ماریا 'چشم' ی میگه و تماسو قطع میکنه, امیدوارم باور کنن و یه مدت دست از سرم بردارن

بازم به تک تکه راه های درمان فکر میکنم و یدونشون که از بقیه در مورده این زین کاربردی تره بهم چشمک میزنه...سایکو تراپی...ولی میدونم عواقبه خوبی واسم نداره!

[[ سایکوتراپی:
این نوع درمان, از تکنیک هایی استفاده میکند که فرد به کمک آنها بتواند مشکلات را ببیند و آن ها را حل کند (و در خود نریزد) ]]

خوبیه این روش اینه که باید مشکلاتش تو گذشته کنار بیاد و این خیلی کمکش میکنه ولی به همون اندازه هم عصبیش میکنه...

از طرفیم نمیتونم از هیپنوتیزم یا راه های دیگه برم چون مطمئنا اونا مناسبه این نیستن و استفاده ازشون شبا منطقی تره!

یه تکست به نایل میدم که عصر حتما یه سر بهم بزنه, دلیلمو بهش نگفتم ولی واقعا نمیتونم حدس بزنم که قراره چی پیش بیاد...

Me,You,Him! (Ziam)Where stories live. Discover now