Part13

555 115 16
                                    


امروز وقتی زین اومد منو به مدرسه برسونه بدون اینکه به توی ماشین نگاه کنم درو باز کردم.
همون موقع که میخواستم بشینم یه نفر کمرمو گرفت و تو گوشم گفت اگه نمیخوام تو بغلش بشینم باید برم کنار.

البته که اون شخص صاحب چشمای اقیانوسی بود که نمیتونستم از نگاه کردن بهشون دست بردارم.

با لکنت یچیزایی گفتم که حتی خودمم نفهمیدم و کنار رفتم.

آه. گند زدم.

کاش میگفتم برام فرق نداره یا یچیزای رمانتیک.

با اومدن این پسر خیلی عین دخترای دبیرستانی شدم.

فک کنم فردا اولین کار باید اسمشو از زین بپرسم..

با عشق
H.

________________________
پسر جدیده...😍

Right - L.S (Persian Translation)Where stories live. Discover now