امروز، نامه ای که دیروز برات تو صندوق پست گذاشته بودم نبود.یعنی... واو تو نامه منو خوندی!
واو پس مورد توجه قرار گرفتن همچین چیزیه!
اهمیت دادن شخصی به من...
خیلی وقته اتفاق نیوفتاده.
خیلی وقته.امروز تو مدرسه سارا پیشم اومد و به من گفت من یه....
من ... چیزه... اومم...
هیچی .
به من گفت من یه چیزه بدم.ببین بهت نمیگم.
نمیخوام از من بترسی و فکر کنی یه عیاشم .اوپس!
فک کنم زیادی حرف زدم.هرچی .
با عشق.
H.
-----------------------------
Vote + Comment plz
YOU ARE READING
Right - L.S (Persian Translation)
Fanfictionهری هر روز نامه مینویسه و تو نامه اتفاقاتی که براش افتاده رو تعریف میکنه و میندازه تو صندوق پستی ینفر که نمیشناستش... Thank you for permission @LouislovesHazzy 💙💚