لويى صداى ميو ميو رو از پشت در شنيد ، اون درو باز كرد و با يه بچه گربه مشكى كه پنجه هاى سفيد داشت و با چشم هاى درشت سبزش كه درست به لويى خيره شده بودن ، روبرو شد.
لويى به خاطر فرم نگاه كردن گربه ، تحت تاثير قرار گرفت و اجازه داد كه اون كوچولو وارد خونه بشه ، و اون كوچولو فورا زير پتويى كه روى مبل بود رفت.
ولى ، اتفاقى كه صبح روز بعد مى افته ، همه رو شوكه ميكنه!!
Copyright © HunterMay18
All Rights Reserved 2014اين داستان خصوصيه ، اگه ميخوايد به صورت كامل بخونيد مراحل زير رو انجام بديد❤️
1. فن فيك رو از كتابخونتون حذف كنيد
2.وارد پروفايلمون بشيد و پيچ رو فالو كنيد
3. فن فيك رو از توى پروفايلمون به كتابخونتون ادد كنين❤️
YOU ARE READING
The Little Kitten | Complete
Fanfiction[ C O M P L E T E D ] در جايى كه هرى ، هر شب تبديل به يه بچه گربه ميشه داستانِ كوتاه [ Persian Translation] ( Larry Stylinson AU) Copyright © HunterMay18 All Rights Reserved 2014